ذلیلی

معنی کلمه ذلیلی در لغت نامه دهخدا

ذلیلی. [ ذَ ] ( حامص ) ذِلّت. مذلَّت :
ذلیلی در طمع میدان به تحقیق
چو عزت در قناعت دان و توفیق.( منسوب به ناصرخسرو ).

معنی کلمه ذلیلی در فرهنگ معین

(ذَ ) [ ع - فا. ] (حامص . ) ذلت ، خواری .

معنی کلمه ذلیلی در فرهنگ فارسی

ذلت مذلت خواری .

معنی کلمه ذلیلی در ویکی واژه

ذلت، خوا

جملاتی از کاربرد کلمه ذلیلی

قوله: إِنَّ الَّذِینَ یَسْتَکْبِرُونَ عَنْ عِبادَتِی سَیَدْخُلُونَ جَهَنَّمَ داخِرِینَ قرأ ابن کثیر و ابو جعفر و ابو بکر: «سیدخلون» بضمّ الیاء و فتح الخاء. و قرأ الآخرون بفتح الیاء و ضمّ الخاء. «داخرین» ای صاغرین ذلیلین. قیل لسفیان: ادع اللَّه، قال: ترک الذنوب هو الدّعاء.
ز آنجا که جز تحمل کاری نمی تواند با جابری، ذلیلی با ناطقی، خموشی
بسم الله نام آن ملکی است که رستگاری بندگان در رضای اوست. هرکه را عزی است، از فیض فضل اوست هر که را ذلّی است، از کمال عدل اوست بقای عالمیان به مشیت اوست. فنای آدمیان به ارادت اوست. هر کجا عزیزی است، آراستهٔ خلعت کرم اوست، هرکجا ذلیلی است، خستهٔ قهر اوست از زیر زنّار باریک که بر میان بیگانگان بسته است، این آواز می‌آید که: «و هو العزیز القدیر» از ریشهٔ طیلسانکه بر کتف عارفان افکنده است این آواز می‌آیدکه: «و هو اللطیف الخبیر».
هر ذلیلی که حق عزیز کند در عزیزیش منکری منگر
که به سوی کریم فخر شعار آن ذلیلی کند دلیلی عار
در این بیخویشی و تنهائی من ذلیلی و غم و رسوائی من
ز آنجا که جز تحمل کاری نمی تواند با جابری ذلیلی با ناطقی خموشی
حاسدم گوید چرا در پیشگاه مهتران ما ذلیلیم و حقیر و تو امینی و مکین
شرمندهٔ اعمال و خجالت کش افعال بنهاد به راهت قدم عجز ذلیلی
در راه مدحت تو دلیلی کند خرد در کوی خدمت تو ذلیلی کند صعاب