ذل

معنی کلمه ذل در لغت نامه دهخدا

ذل. [ ذِل ل ] ( ع اِ ) روش. طور. طریقه. مجری. عادت. ج ، اذلال : امور اﷲ جاریة اذلالها ( یا ) علی اذلالها؛ ای مجاریها. و جاء علی اذلاله ؛ به روش و طور خویش آمد. دعه علی اذلاله ؛ او را بر حال خود بمان. || ( ص ) اذلال ناس ؛ مردم کم پایه. ( منتهی الارب ). || ( اِ ) ذِل طریق ؛ میانه راه. || ( اِمص ) نرمی. ( مهذب الاسماء ). || مهربانی. || ( مص ) نرم و رام گردیدن. رام شدن. ( زوزنی ) ( دهار ) ( تاج المصادر بیهقی ). نرم شدن. || آسان شدن.
ذل. [ ذُل ل ] ( ع اِمص ) خواری.( مهذب الاسماء ). هوان. هون. ذلت. مذلت. خوار گردیدن.خوار شدن. ( تاج المصادر بیهقی ). ذُلالت. ذَلالت. قوله تعالی : و لم یکن له ولی من الذل. ( قرآن 111/17 )؛ و نمی باشد مر او را دوستاری از مذلت. ( تفسیر ابوالفتوح رازی ). مقابل عزّ و عزّت. ارج. ارجمندی.
آنچه با رنج یافتی و بذل
تو بآسانی از گزافه مدیش.رودکی.خردک نگرش نیست که خردک نگرش کس
در کار بزرگان همه ذل است و هوان است.منوچهری.گر فکنده ست او مرا در ذل غربت گو فکن
غربت اندر خدمت خواجه مرا والا کند.منوچهری.به گورستان بگذشتم ، دو گور دیدم پاکیزه ، به گچ کرده و ساعتی تمنا کردم که کاشکی من چون ایشان بودمی در عزّ تا ذل نباید دید که طاقت ندارم. ( تاریخ بیهقی ص 604 ).
چه نیکو سخن گفت یاری بیاری
که تا کی کشم از خسر ذل و خواری.؟ ( از لغت نامه اسدی نخجوانی ).زین اسب آز ذل است ای پسر
نعل او خواری عنان او سؤال.ناصرخسرو ( دیوان چ تقوی ص 240 ).عزّ من بی تو بود خواهد، ذل
نفع من بی تو گشت خواهد ضرّ.مسعودسعد.بی نیازی سپاه ذل شه است.سنائی.مرا عز و ذلی است در راه همت
که پروای موسی و بلعم ندارم.خاقانی.پس لباس کبر بیرون کن ز تن
ملبس ذل پوش در آموختن.مولوی.گفت خدمت آنکه بهر ذل نفس
خویش را سازی تو چون عباس دبس.مولوی.|| مهربانی. رحمت. رأفت. || نرمی. رفق. || رام شدن.رامی ، خلاف صعوبت. و سرکشی. || فروتنی. خضوع. مقابل برتنی : و منه قوله تعالی : و اخفض لهما جناح الذّل. ( قرآن 24/17 ). || ذل ذَلیل ؛ خواری خوارکننده یا بسیارخواری.

معنی کلمه ذل در فرهنگ معین

(ذُ لّ ) [ ع . ] (اِمص . ) ۱ - خواری ، ذلت ، ۲ - رامی ، فروتنی .
(ذِ لّ ) [ ع . ] ۱ - (مص ل . ) نرم و رام گردیدن . ۲ - (اِمص . ) نرمی ، رفق . ۳ - مهربانی . ۴ - (اِ. ) طور، روش . ج . اذلال .

معنی کلمه ذل در فرهنگ عمید

۱. پست و زبون شدن، خوار شدن، خواری.
۲. نرمی.
۳. فروتنی.
۴. انقیاد.

معنی کلمه ذل در فرهنگ فارسی

خوارشدن، پست، زبون، خواری، نرمی، فروتنی، انقیا، نرم ورام شدن، رفق، نرمی، روش، طور، عادت، اذلال
۱ - ( مصدر ) خوار گردیدن خوار شدن مقابل عز عزت . ۲ - رام شدن مقابل صعوبت . ۳ - ( اسم ) خواری هوان مذلت مقابل عز . ۴ - رامی فروتنی مقابل سر کشی . ۵ - مهربانی رافت رحمت . ۶ - رفق نرمی .

معنی کلمه ذل در ویکی واژه

نرم و رام گردیدن.
نرمی، رف
مهربانی.
طور، روش.
اذلال.
خواری، ذلت،
رامی، فروتنی.

جملاتی از کاربرد کلمه ذل

باللّه که گمان نبردم ای جان جهان کامّید مرا فذلک این خواهد بود
وَ کَذلِکَ و چنین است نُفَصِّلُ الْآیاتِ پیدا می‌کنیم بسخنهای خویش نشانهای پسند خویش وَ لِتَسْتَبِینَ و تا پیدا شود سَبِیلُ الْمُجْرِمِینَ راه ایشان که سر کشیدند پس آنکه پیغام شنیدند.
فرق عزت تا برافرازی به چرخ روی ذلت ز آستانش برمدار
رایت عزت به اوج مهر فرو کوب لکهٔ ذلت ز چهر ملک فرو چین
این مجموعه به گوشه‌هایی از زندگی پُرمشقت و ذلت‌بار مردم عراق در سایه حکومت صدام می‌پرداخت.
ولا خیر فی قوم تذل کرامهم… ویعظم فیهم نذلهم ویسود
بار مذلت بتوانم کشید عهد محبت نتوانم شکست
داد منجم نوید، گفت که با اخترت ذلت پارینه رفت ، عزت امسال هست