ذریعه

معنی کلمه ذریعه در لغت نامه دهخدا

( ذریعة ) ذریعة. [ ذَ ع َ ] ( ع ص ) تأنیث ذریع. || ( اِ ) سبب. وسیله. ( دهار ). واسطه. دست آویز. آنچه بدو بدیگر پیوندند یا به مرادی رسند. ذُرعَة. پیوستگی. || ماده شتر یا اشتری یا اسبی و مانند آن که صیاد در پس آن پنهان شده بر صید تیر اندازد. || حلقه ای که آموختن رمایة را نشانه قرار دهند و تیر از آن درگذرانند. ج ، ذرایع.

معنی کلمه ذریعه در فرهنگ معین

(ذَ عِ ) [ ع . ذریعة ] (اِ. ) وسیله ، واسطه ، دست آویز. ج . ذرایع .

معنی کلمه ذریعه در فرهنگ عمید

وسیله، دست آویز.

معنی کلمه ذریعه در فرهنگ فارسی

ذریعه الی مکارم الشریعه تالیف راغب اصفهانی ( ه. م . ) در علم کلام .
وسیله، دست آویز، رائع جمع

معنی کلمه ذریعه در ویکی واژه

ذریعة
وسیله، واسطه، دست آویز.
ذرای

جملاتی از کاربرد کلمه ذریعه

اریش کاهلر در لایپزیگ متولد شد و پسر ارنست کاهلر، یک مفتش تلگراف بود. او در کودکی پس از خواندن کتاب‌هایی دربارهٔ سون هدین که مادرش السا گوتش به او داده بود، دوست داشت که یک کاشف شود. کاهلر جوان به زودی علاقه خود در این زمینه را بر روی علم نجوم متمرکز کرد. او در دوران دبیرستان، یک تز ۵۰ صفحه‌ای دربارهٔ حساب کسری نوشت و امید داشت که ذریعه آن بتواند مدرک دکترا بگیرد. معلمان او اعتقاد داشتند که او ابتدا باید در دروس دانشگاه شرکت کند.