ذروه

معنی کلمه ذروه در فرهنگ معین

(ذِ وِ ) [ ع . ذروة ] (اِ. ) ۱ - نوک کوه ، قله . ۲ - تارک سر. ۳ - بالای هر چیز.

معنی کلمه ذروه در فرهنگ عمید

۱. بلندی، اوج.
۲. بالای چیزی.
۳. جای بلند مانند قلۀ کوه.

معنی کلمه ذروه در فرهنگ فارسی

( اسم ) ۱ - سر کوه قله ۲ - تارک سر چکاد . ۳ - بالای هر چیز نوک سر جمع ذری . ۴ - ذروت غایت بلندی بود و اندر فلک تدویربجای اوج باشد از خارج المرکز و برابر ذروه تدویر بود ... ذروت وسطی آن نقطهاست از زبرین فلک تدویر که بدو آن خط رسد که از مرکز معدل بیرون آید و بر مرکز تدویر بگذرد و ذروت مرئی آن نقطه است از زبری فلک تدویر که بدو آن رسد کز مرکز عالم بیرون آید و بر مرکز تدویر بگذرد ( التفهیم ) .

معنی کلمه ذروه در ویکی واژه

ذروة
نوک کوه، قله.
تارک
بالای هر چیز.

جملاتی از کاربرد کلمه ذروه

آن روی به مروه و صفا داشت وین جای به ذروه وفا داشت
پس فرشته نصرت از امر قدیر شد فرو از ذروهٔ بالا به زیر
هم ذروه کمال تو افزون ز کم و کیف هم سدره جلال تو بیرون ز منتها
چون خون ز حلق تشنهٔ او بر زمین رسید جوش از زمین به ذروهٔ عرش بَرین رسید
طایر جان را که باشد ذروه گردون مطار مرغ هستی را که اوج سدره باشد آشیان،
آنگه از روح قدس عقل بخلوت پرسید کز شرف ره بسوی ذروه کیوان که برد
بنهاد پا بکتف رسول از کمال قدر بفراشت سر بذروه عرش از علوشان
چون عراقی پیرو او شد سزد گر روز حشر خیمهٔ قدرش ورای ذروهٔ اعلا زنند
کمال تو از ذروه ی لا مکانی جلال تو از عالم لایزالی
گشاده سوی ذروه ی عرش پر روانش روان گشته سوی پدر