دیمی. [ دَ / دِ ] ( ص نسبی ) ( مأخوذ از دیمة عربی بمعنی باران ) خودرو. کشت که بباران آبیاری شود. مقابل آبی. وکشت که آب باران خورد نه آب چشمه و رود؛ مِظمأی ، مقابل مسقوی. بخسی عثری. زرع مظمی. زراعت خشکه. ( یادداشت مؤلف ). || مجازاً پیش خود خوانده. تربیت ندیده. بی تعلیم. خودآموخته بی شنیدن از بزرگتری. - دیمی بار آمدن و یا دیمی بار آمده بودن ؛ بی مربی ماندن و از آنرو ادب و رسم و راه ندانستن. بی مربی بزرگ شده بودن. ( یادداشت مؤلف ). || به معنی چیزبیخود و دروغین استعمال میشود گویند دیمی گریه میکند یا دیمی اینکار را میکند یعنی بی خود و بی جهت و بی سبب و به دروغ. ( فرهنگ لغات عامیانه جمال زاده ).
معنی کلمه دیمی در فرهنگ معین
(دِ ) [ ع - فا. ] (ص نسب . ) ۱ - غله ای که فقط با آب باران نمو کرده باشد. ۲ - (عا. ) بی مطالعه ، الکی ، خود بار آمده .
معنی کلمه دیمی در فرهنگ فارسی
( صفت ) منسوب به دیم . ۱ - غلهای است که از آب باران عمل آمده باشد آبیاری نشده . ۲ - بی مطالعه الکی .
معنی کلمه دیمی در ویکی واژه
غلهای که فقط با آب باران نمو کرده باشد. بی مطالعه، الکی، خود بار آمده.
جملاتی از کاربرد کلمه دیمی
که دارد باطل السحری که بر بازوی جان بندم که جادوی قدیمی بر سر سحر و فسون آمد
وَ لَوْ جَعَلْناهُ مَلَکاً و اگر آن فرو فرستاده فریشتهای کردیمی بصورتی، لَجَعَلْناهُ رَجُلًا آن فریشته صورت مردی کردیمی وَ لَلَبَسْنا عَلَیْهِمْ و کار بر ایشان پوشیده داشتیمی آن گه ما یَلْبِسُونَ (۹) آنچه هم اکنون برایشان پوشیده است.
با من این را باز میبایست گفت تا یکی مستور کردیمیت جفت
چونک حزین غم شوم عشق ندیمیم کند عشق زمردی بود باشد اژدها حزن
دل از بند زلفت رها کی شود ز یار قدیمی جدا کی شود
ز دوستانِ قدیمی نظر دریغ مدار ز کویِ ما به طوافی گذر دریغ مدار
بدو گفتند: یاران صمیمی چه هست این حرف و آن حرف قدیمی؟
شد چو گردون در محیط عشق سرها سرنگون موج دریای قدیمیم از حباب ما مپرس
طریقی قدیمیست و رسمی مؤکد همه کس بگوید چه دانا چه نادان
نام آن به صورت نیسا، الیشتر، لاشتر، الاشتر و اشتر در کتابهای قدیمی ضبط شدهاست. در کتاب نزهت القلوب در سال ۷۴۰ ه.ق نوشته شده که اَلِشتَر دارای آتشکده اروخش است. نام دیگر این شهر قلعه مظفری بودهاست. الشتر مرکز منطقهٔ سلسله میباشد.