دیدنی. [ دی دَ ] ( ص لیاقت ) درخور دیدن. که لازم است دیدن آن. بسی درخور دیدن. ( یادداشت مؤلف ).قابل رؤیت. مرئی :... و چون مهلت برسید و وقت فراز آمد هر آینه دیدنی باشد. ( کلیله و دمنه ). دیدنی شد همه نوری به ظلم درشکنید چاشنی همه صافی به کدر بازدهید.خاقانی.رؤیت حق ببر معتزلی دیدنی نیست ببین انکارش.خاقانی.مطلق از آنجا که پسندیدنی است دید خدا را و خدا دیدنی است.نظامی.چنان بیند آن دیدنی را که هست به دست آرد آن را که باید بدست.نظامی.|| ( حامص ) در تداول بجای دیدن به کار رود و به معنی ملاقات و زیارت و دیدار دوستان و کسان. ( یادداشت مؤلف ). بدیدنی رفتن.
معنی کلمه دیدنی در فرهنگ عمید
سزاوار دیدن، لایق نگریستن، قابل دیدن.
معنی کلمه دیدنی در فرهنگ فارسی
( صفت ) قابل دیدن مرئی . در خور دیدن . که لازم است دیدن آن .
معنی کلمه دیدنی در فرهنگستان زبان و ادب
{sight} [گردشگری و جهانگردی] منظره یا به طورکلی آنچه ارزش دیدن داشته باشد
جملاتی از کاربرد کلمه دیدنی
تا بدیدی دلش به دیدهٔ راز دیدنیهای این نشیب و فراز
دل را مکن اسیر تماشا که عاقبت پوشیدنی است چشم تو را ز آنچه دیدنی است
قطرهٔ این بحر را ظاهر و باطن یکی است هم ز برون دیدنیست آنچه درون خودم
نمایش ربات انساننمای آسیمو نیز از دیدنیهای این نمایشگاه بود.
بس که چون آیینه صائب دیده ام نادیدنی می شمارم زنگ کلفت را بهار خویشتن
چشم اگر بیناست هر شی دیدنی است در ترازوی نگه سنجیدنی است
زال دنیا محو گردیدن ندارد این همه روی این نادیدنی دیدن ندارد این همه
خلق را زیر گنبد دوّار دیدهها کور و دیدنی بسیار
ببند از خلق چشم و هرچه میخواهی تماشاکن گل این باغ در رنگ تغافل دیدنی دارد
ندیدنی بود اوضاع روزگار تمام خوشا به طالع نرگس خواص دیدة کور
از محلهای دیدنی باید پیرهریشت و پیر سبز چک چک را نام برد، که هر دو بر روی کوه بنا گردیدهاند، و زیارتگاه زرتشتیان از سراسر جهان هستند.
نادیدنی از اهل جهان چند توانی دید آیینه چرا تشنه زنگار نباشد
بقعههای امامزادگان دوازده تن که در انتهای شمال غرب شهر ارجمند در فاصله ۳۵ کیلومتری شمال غرب فیروزکوه قرار دارند نیز از دیدنیهای این شهر است.