دگ
معنی کلمه دگ در فرهنگ فارسی
معنی کلمه دگ در دانشنامه عمومی
جملاتی از کاربرد کلمه دگ
چو ممکن گرد امکان برفشاند بجز واجب دگر چیزی نماند
گر کنی گور مردگانرا باز نشناسد کسی غنی ز فقیر
شهد لب تو شربت وصل دگران بود ما زهر فراق تو چشیدیم و گذشتیم
ره افتادگی پیمودهام تا پلّة آخر ازینجا هم اگر افتم نمیدانم کجا افتم
چو هندو ملک دیدگان پاک مغز ندارد بدین کار در پای لغز
محبت با ضعیفان گوشه چشم دگر دارد به مهر کوچک خود لطف دیگر هست شاهان را
میکند ذوق سبکباری گرانان را سبک بر امید مرگ، ناز زندگانی میکشم
هر زمینی ربشهٔ وهمی دگر میپرورد ربش زاهد شانه کردم باغ رضوان یافتم
پیرانه سر، آزادگی از عثثت نداربم رگها شده درگردن ما، سلسلهٔ ما
نیز به سرعت و سادگی این الگوریتم اشاره کردهاست.
بختش چو بدین وبال باشد آسودگیش محال باشد