دوندگی
معنی کلمه دوندگی در فرهنگ عمید
معنی کلمه دوندگی در فرهنگ فارسی
جملاتی از کاربرد کلمه دوندگی
ریش گاوی است یاوه چهار اسبه شیب و بالا دوندگی کردن
سه هفته رفت تا همی از پی دو هفته ماهی که سال سالم در درگاه بزمش راهی و بر دیدار جان پرورش بار نگاهی نیست، در پهنه سنگلاخ دامان فراخ شمیران بی پای و سر پویانم، و هر شب آرامش ناشکیب دل را در آمیزش یاری دیگر جویان. بی پرده ما هم به هزار پرده در است و صد هزارش پرده دار بر در. از این دوندگی ها چه سود و پراکندگی ها جز رنج خویش و شکنج مردم چه خواهد گشود. اینک خار در پای و پای در گل و باد در دست و دست بر دل راه اندیش نیاورانم و به دستور روزگار گذشته انجمن گردون بارگاه پادشاهی را نیاز آوران، بیت:
و این دو مرکب معروف بودند در دوندگی، چنان که شبی چهل فرسنگ برفتندى.
گاهی که همچو باد شوم در دوندگی برق ستیزه خوی نیابد ز من نشان
مسابقات در ابتدا تنها شامل مسابقه «دوندگی» بود، ولی بعدها کشتی، بوکس و پرش به آن اضافه شد. شرکت کنندگان متشکل از افرادی بودند که ثروت و وقت کافی داشتند که به تمرین ورزشی بپردازند.
باشد برو ز هر نفسی تازیانه یی زان باد پای عمر توگرم دوندگی است
افکنده ام چو نافه ز خود دور سایه را آهو به گرد من نرسد در دوندگی
ترک تلاشی به مناعت مقدور است و برگ معاشی به قناعت میسور، زندگی بذل دوندگی تاکی و سرمایه خدائی صرف بندگی تا چند؟چون نونیازان عرفان بازت انسان کامل نگویم و به بوی آنکه چرخ معیشت بر محور کام دایر افتد قطب زمان نخوانم. هر که خواهی باش و هر چه خواهی گو، مربی حسن ظن است و دیگر چیزها مکر و فن. تو بی شبهت خارج از بائره فرزندان آدمی و از روی یقین مرد دایره ارواح مکرم. وقت است که تقویت را گذری کنی و به عین تربیت نظری. به خویشم پیوستگی فرمای و از خویشم رستگی بخش. ناورد سرداری بازپرداز و آورد خاکساری به ساز. از مستوری ذوق چشان و فر نیستی عز هستی ده.
سنگی نماند که از آبله خون خیز کامم بر اورنگی نخاست و خاری نبود که از پی سپاری های من گلزاری نشد. با این پایه تکاپو و جوشش و دوندگی و کوشش از آن گنج خاک پرورد جز رنج روان سودی و از آن افروخته آذر که دیده فروز درویش و توانگر است جز دودی به چنگ و چشم نیفتاد. گل پویائی خار آورد و گنج جویائی مار، شکسته دل و گسسته امید بر سر گشتم و چون دل بستگی بود، روزی دو چاره خستگی و درمان شکستگی کرده برگشتم ماهی کمابیشم بار زندگی در کار دوندگی رفت، در فراز و نشیب آن کوهساران نخجیر وار و مرغ آسای شیوه جستن و پرندگی بود، همچنان بار نامه آرزو و در بنگه سیمرغ و شاخ آهو ماند، و همچنین در راه جویائی وپهنه پویائی رگ ها گسستم و استخوان ها شکستم. همه آب به هاون سودن آمد و مهتاب به گز پیمودن. شعر:
بر درگه خلق، بندگی ما را کشت هر سو پی نان دوندگی ما را کشت
سوم آذر ۱۳۵۶ بههمراه پسرش کاوه دستگیر شد. شانزدهم آذر با وثیقه آزاد شد و باز به فعالیتهای اجتماعی در راه آزادی بیان و قلم، و به موازات آن تلاشهای سیاسی برای برقراری اتحاد، و کوشش در راه استقلال و آزادی و عدالت بازگشت. میگوید: «بار دیگر به امید پیریزی اتحاد وسیعتر نیروها که جریانهای مارکسیستی نیز در آن شرکت داشته باشند، به مسیر دید و بازدیدها و دوندگیهایم میافتم.» در پی تلاشهای او و دیگر کوشندگان راه آزادی در کانون نویسندگان، مجمع عمومی کانون در ۳۱ اردیبهشت ۵۷ برگزار شد که در آن به عضویت هیئت دبیران انتخاب شد.
طیف بسیار وسیعی از امکانات ورزشی از قبیل تنیس، بسکتبال، مینی گلف، مسیر مخصوص دوندگی و سالن ورزشی تا مجتمع استخر و پارک آکوا و یک شبیهساز مسابقات رانندگی فرمول ۱ هیجان انگیز و سینما چهار بعدی در کشتی وجود دارد.
در جستجوی عارض چون آفتاب او هستم چو ماه گرد جهان در دوندگی