دومی

معنی کلمه دومی در لغت نامه دهخدا

دومی. [ دُ وُ ] ( ص نسبی ، اِ ) دویمی. ( ناظم الاطباء ). که در مرتبه دوم قرار دارد پس از اولی. آخر. اُخری ̍. ثانیه. ثانی. ( یادداشت مؤلف ). و رجوع به دوم شود.
دومی. [ ] ( اِخ ) عبداﷲبن جعفر. از علمای نحو و با ابوالفرج محمدبن اسحاق الندیم صاحب الفهرست قریب العهد بوده است و به نوشته ابن ندیم او راست :
1 - کتاب القوافی. 2 - کتاب اللغات. ( یادداشت مؤلف ).

معنی کلمه دومی در فرهنگ فارسی

( صفت ) در مرحله دوم دومین .

جملاتی از کاربرد کلمه دومی

که تا الطاف مخدومی شمس الحق تبریزی ببیند دیده دشمن نماند کفر و انکاری
ای در منای عشق وفا اولین ذبیح وی در مقام صبر و صفا دومین خلیل
گنو با قهرمانی در المپیک پکن پس از ۸۴ سال دومین مدال طلا فرانسه در رشته کشتی فرنگی و چهارمین مدال طلا فرانسه در رشته کشتی پس از ۷۲ سال را به دست آورد.
آیاگاوا گوروجی (به ژاپنی: 綾川 五郎次) کُشتی‌گیر سوموی اهل استان توچیگی در کشور ژاپن است که دومین کشتی‌گیر دارای رتبهٔ یوکوزونا محسوب می‌شود.
اثر فیض ز معدومی فرصت خجل است صبح این باغ نفس در پس دیوار دمید
گفت: از عکرمه شنیدم که روایت کرد که از ابن عباس و او از رسول خدا (ص) که فرمود: دو صفت است که جز در مؤمن دیده نشود، یکی از آن دو را عکرمه فراموش کرد به من بگوید. دومی را نیز من فراموش کرده ام.
ای مجمل ما ز تو مفصّل صبح دومی و عقل اول
دومین شرط آن که از سر رای گردد این راه را طلسم‌گشای
تأمل کن در رگها، و عجایب حکمتهائی که در آنهاست و بدان که آنها بر دو نوعند: یکی رگهای متحرک و دیگری ساکنه که اولی را «شرائین» و دومی را اورده می نامند.
دومین بچّه چون بزاد از تو نازکی شد که عقل گفتا زه
چون رود در وثاق بیماری ختم یاسین همی رود بدومیل
شاکرم زانعام مخدومی که گفتی با رقیب بیشتر در بخش غم با عاشق درویش من