دولابی

معنی کلمه دولابی در لغت نامه دهخدا

دولابی. ( ص نسبی ) منسوب و متعلق به دولاب. ( ناظم الاطباء ). || دوار. گردان. گِرد گرد.
- چنبر دولابی ؛ آسمان :
نگرید آبی و آن رنگ رخ آبی
گشته از گردش این چنبر دولابی.منوچهری.- حرکت دولابی ؛ چرخیدن چنانکه دولاب یعنی چرخ چاه.
- سپهر دولابی ؛ آسمان :
بس بگردید و بس بخواهد گشت
بر سر ما سپهر دولابی.سعدی.- فلک دولابی ؛ چرخ دولابی ، آسمان.
|| دولاب باز. مرد مفرط در معامله به ادای وجه. ( از آنندراج ).
دولابی. ( ص نسبی ) منسوب به دولاب که از دیه های ری است. ( از الانساب سمعانی ).
دولابی. ( اِخ ) دهی است از دهستان ویسه بخش مریوان شهرستان سنندج در 15هزارگزی باختر دژ شاهپور و 3هزارگزی مرز ایران و عراق با 100 تن سکنه. آب آن از چشمه و قنات و راه آن مالرو است. ( از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 5 ).

معنی کلمه دولابی در فرهنگ فارسی

منسوب به دولاب که از دیه های ری است .

جملاتی از کاربرد کلمه دولابی

یارب، این آسیای دولابی چند بر خون عاشقان گردد
تا که بر گرد زمین می‌گردد کرهٔ گنبد دولابی گرد
کوزهٔ دولاب را ماند همی هرکه زیر چرخ دولابی بود
درآمد در میان شهر آدم زفت سیلابی فنا شد چرخ و گردان شد ز نور پاک دولابی
گردش دولابی چرخ برین بر سر آرام گرفته زمین
چرخ دولابی چندان که سوی چاه زمین رشته نور ز مهر و مه تابان آرد
ازین چرخ دولابی عمرکاه تن آسایی و کامیابی مخواه
ساخت دولابی از زبرجد ناب کوزه سیمین ببست بر دولاب
سبزه زار عشق را معمور کرد عاشقان را دشت و دولابی دگر
گفتم ز برای آن طبق مانا بر کارگه سپهر دولابی