دوزنده
معنی کلمه دوزنده در فرهنگ عمید
معنی کلمه دوزنده در فرهنگ فارسی
جملاتی از کاربرد کلمه دوزنده
خار کاتش بود بدوزنده آتش کشتنیش میسوزد
بود سوزن به از تیغ برنده که این دوزنده باشد آن درنده
آسمان و زمین بدوزنده است آفتاب از عطاش تابنده است
در حمله درندهای و دوزنده صف میدری و جگر همی دوزی
یلانش کمند افکن و گردگیر سوارانش دوزنده سندان به تیر
شرع بدوزنده چو مردم بروح جور بدو گشته چو عنقا بنام
خَیّاط یا دوزنده (در قدیم: دَرزی) شخصی است که به وسیله پارچه و چرم لباس های حرفه ای، مردانه و زنانه را ساخته، تعمیرات و یا تغییر می دهد.
بافنده و دوزنده سعادت از بهر تو کسوت هزار دارد
روز و شب دوزندهٔ خصم و عدو باشد به تیر سال ومه باشد جماع و بوسه را پیشت چو پار
شخص ایجاد بدوزنده و او زنده بخویش جان بخود زنده بود لیک بدو زنده تن است