دوروئی

معنی کلمه دوروئی در لغت نامه دهخدا

دوروئی. [ دُ ] ( حامص مرکب ) حالت و کیفیت دورو. دورویی. رجوع به دورویی شود.

معنی کلمه دوروئی در فرهنگ فارسی

حالت و کیفیت دو رو .

معنی کلمه دوروئی در ویکی واژه

ipocrisia

جملاتی از کاربرد کلمه دوروئی

در نامه اگر شرح دهم قصّه شوقت کلکم دو زبانی کند و نامه دوروئی
حقیقت در تو است و تو در اوئی ولیکن گر براندازی دوروئی
و از جمله مفاسد این صفت خبیثه آنکه هر کسی که بر دل او حب جاه و برتری مستولی شد همگی همت بر مراعات جانب خلق مقصور، و از ملاحظه رضای خالق دور می گردد پیوسته از روی ریا اعمال و افعال خود را در نظر مردمان جلوه می دهد و همیشه منافقانه دوستی خود را با ایشان ظاهر می سازد و روز و شب متوجه اینکه چه کاری کند که منزلت او در نزد مشتی اراذل افزاید و صبح و شام در فکر اینکه چه سخنی گوید که مرتبه او در پیش چندی اوباش زیاد گردد و دوروئی را شعار، و نفاق را شیوه خود می سازد و به انواع معاصی و محرمات می پردازد.
اهل ظن و صورت را هل بجا که معذورند بر دغل دوروئی دل بسته‌اند و مشهورند
محو شو در یار همچون آینه یکروی باش گرد خود کم گرد و دوروئی مکن چون شانه‌ای
گهی دوستی گاه دشمن ندانی که این ده دلی و دوروئی نشاید
گر در چمن بخنده درآید گل دوروی باور مکن که او بدوروئیست متّهم
روزی در انجمنی والا و محفلی متعالی، نام من بمیان آمده بود. کسی مرا گفت که یکی از حاضران که مدعی وفاق است و به دوروئی معتاد، و دوستی آشکارا همیکند و دشمنی خوی اوست، در میدان سرکشی و دشمنی تاخته و زبان در بدگوئی و بهتان تیز کرده عیوبی را که خود همچنان داراست بمن نسبت داده است.
تا کی آخر از این دوروئی تو فتنۀ خلق و هرزه گوئی تو
تو یکرو شو که آیینه چو طومار سیه رو کرد آخر از دوروئی