دنیوی

معنی کلمه دنیوی در لغت نامه دهخدا

دنیوی. [ دُن ْ ی َ وی ی / وی ] ( از ع ، ص نسبی ) منسوب است به دنیا. ( منتهی الارب ) ( از آنندراج )( از غیاث ) ( ناظم الاطباء ). دنیاوی. دنیایی. نقیض اخروی. ( یادداشت مؤلف ): و می خواستیم که ثمره آن از حطام دنیوی هرچه تمامتر بیابد. ( کلیله و دمنه ). عاقل... بداند که خواهش دنیوی... بجز پشیمانی ثمره ای ندارد. ( کلیله و دمنه ). و رجوع به دنیایی و دنیاوی شود.

معنی کلمه دنیوی در فرهنگ عمید

دنیایی.

معنی کلمه دنیوی در فرهنگ فارسی

دنیاوی، منسوب به دنیا، جهانی
( صفت ) منسوب بدنی دنیاوی قیود دنیوی .

جملاتی از کاربرد کلمه دنیوی

این آیین رابطه بین روحانیات و دنیویات یا مذهب و سیاست را معلوم می کند.
2. حفظ منافع و علایق دنیوی و حصول و حفظ صلح و نظم عدالت که در منطقه حکومت کشوری یا سیاسی واقع شد و تشکیل یک سلسله عملیاتی را می داد که زمامداران سیاسی و کارگزارن ایشان آن را بر عهده داشتند.
و کسی که خواهد وقت مردن خاطر او از معاصی و شهوات محفوظ، و اصلا به فکر آنها نیفتد باید که در تمامی عمر خود مشغول مجاهده بوده که نفس خود را از معصیت باز دارد و ریشه شهوات را از دل خود بکند و مواظبت بر علم و عمل نماید و باطن خود را از فکر مشاغل دنیویه بپردازد و دل خود را محل محبت خدا و انس به او سازد.
مارتین لوتر، در رساله کلاسیک خود «دربارهٔ آزادی یک مسیحی» (۱۵۲۰) استدلال می‌کند که تلاش اخلاقی پاسخی به فیض است: از نظر اخلاقی، انسان‌ها با کارهایی که انجام می‌دهند خوب نمی‌شوند، اما اگر با عشق خدا خوب شوند، وادار به انجام کارهای خوب خواهند شد. ژان کالون عقاید اصلی لوتر را پذیرفت و نظام‌مند کرد و همه چیز را در حاکمیت خدا استوار کرد. صرفاً خواه مانع یا موجب پیش‌برد اراده خداوند باشد. این امر به دنیوی‌ترین و عادی‌ترین اعمالی که منجر به توسعه اخلاق کاری پروتستان می‌شود را «مقدس» می‌شمارد.
اما طایفۀ دوم امروز با حقیقت و معرفت باشند، و در قیامت با رؤیت و وصلت باشند، و در هر دو جهان در بهشت باشند که «إِنّ الأَبرار لَفی نَعیم و إِنّ الفُجّار لَفی جَحیم». مَقعَدومقام این طایفه، علیین باشد که «کلَا إِنّ کتاب الأبرار لَفی علیین و ماأدْراکَ ما عِلیّون. کتابٌ مرْقومٌ یَشهدُهَ المُقرَّبون». بقربت و معرفت رفعت و علو یابند. «إِنّ لِلّه عباداً خَلقَهُم لِمَنافع الناس» این گروه باشند و خاصگان حضرت باشند. مقام شفاعت دارند «ولایَشْفَعون إِلاّلِمَنْ ارتَضی». خلق از وجود ایشان بسیاری منفعت دنیوی و اخروی بیابند و برگیرند.
و از علامات آنکه پشت پا بر همه نعمتهای این خانه فانی زند و با یاد او چشم از همه امور دنیویه بپوشاند.
جان بردن از مهالک اسباب دنیوی الا بعون و رایت فضل الله نیست
محمدباقر مجلسی (۱۶۲۸–۱۶۹۹ م) (۱۰۳۷ – ۱۱۱۰ ق) در رساله فیلسوفان، اصولیون و صوفیه، استفاده مستقل از استدلال برای کشف حقیقت و تشخیص خیر و شر را رد می‌کند و می‌گوید همه امور معنوی و دنیوی طبق قرآن باید در زمان پیامبر به او ارجاع داده شود. پس از رحلت پیامبر به قرآن و اهل بیت یا ائمه رجوع شود و در دوران غیبت مردم باید به محدثین رجوع کنند.
با صحبت در مورد جنبه‌های دنیوی ادبیات در سده هفتم نمی‌توان از ترجمه‌های انجام شده در این دوره یاد نکرد.
اما علاج علمی، آن است که در آنچه مذکور شد از مفاسد دنیویه و دینیه ظلم، و فواید عدل تأمل کند، و همه را در دل خود جای دهد.
طریقت نقشبندیه در قرن چهاردهم میلادی، در آسیای میانه ظهور کرد. اخوان نقشبندی از زمان بنیانگذارشان، بهاءالدین نقشبند (متوفی ۱۳۸۹)، بر دو اصل استوار بودند: پایبندی دقیق به اصول دین اسلام و دخالت فعال در امور دنیوی. اصلی‌ترین اصل عرفانی که شیوخ نقشبندی را در حوزه سیاسی هدایت می‌کرد، «انزوا در میان جمعیت» بود. این نکته نشان‌دهنده تمرکز عمیقی است که پیروان این طریقت به دست می‌آوردند، در عین حال بر وظیفه خود برای معاشرت با مردم تأکید داشتند.
در حوزه معنوی دین اسلام شیوه‌ای که در آن یک عمل از نظر اخلاقی خوب یا بد ارزیابی می‌شود، از نحوه ارزیابی همان عمل در حوزه مادی قوانین اسلامی که از لحاظ قانونی معتبر یا نامعتبر است، کاملاً متفاوت بود. قانون اسلامی دنیوی بود، نه معنوی… بنابراین سیستمی متمرکز بر تضمین این که یک فرد عدالت دریافت کند، نه این که یک فرد خوب باشد.
و هر که تتبع در احوال مردم نماید می بیند که شادی و فرح هر گروهی به یک چیزی است از چیزها، که به آن نشاط دل او و نظام أمر او است چنان که اطفال را فرح و سرور به بازی و تهیه أسباب آن است و شادی به آن در نزد کسی که از مرتبه طفولیت گذشت در نهایت قباحت و غایت رکاکت است و کسانی که از این مرتبه تجاوز کرده اند بعضی نشاطشان به درهم و دینار، و گروهی به حجره و بازار، و طایفه ای به املاک و عقار، و جمعی به أتباع و أنصار، و فرقه ای دل ایشان بسته زنان و أولاد، و قومی خاطرشان به کسب و صنعت خود خرم و شاد، و جماعتی دل به جاه و منصب خویش خوش کرده و طایفه ای به شادی حسب و نسب خود قانع شده بعضی به جمال خود می نازند و گروهی به قوت خود رخش طرب می تازند قومی کمالات دنیویه را مایه نشاط خود کرده اند، چون شعر خوب و خط نیک و صوت حسن یا طبابت یا نجوم و امثال اینها.