دست خالی

معنی کلمه دست خالی در لغت نامه دهخدا

دست خالی. [ دَ ] ( ص مرکب ) تهی دست. دست تهی. صفرالید.
- دست خالی ( به اضافه ) ؛بی بضاعت و مایه. و رجوع به دست تهی شود.
- دست خالی برگرداندن کسی را ؛ مأیوس و ناامید و بی حصول مقصود او را بازگرداندن.
- دست خالی برگشتن یا آمدن ؛ آمدن از سفر بی ره آورد و ارمغان.
- || بازآمدن از کاری یا رسالتی بی نتیجه مطلوب.
- دست خالی ماندن ؛ تهی و دور ماندن دست از... :
دست او خالی نخواهد ماند سالی هفتصد
پای او خالی نخواهد ماند ماهی صدهزار.منوچهری.

معنی کلمه دست خالی در فرهنگ معین

( ~. ) [ فا - ع . ] (ص مر. ) تهی - دست . ، ~ خالی برگرداندن کسی را ( کن . ) مأیوس برگرداندن او را.

معنی کلمه دست خالی در فرهنگ فارسی

( صفت ) ۱ - تهی دست یا دست بر گرداندن کسی را و مایوس بر گرداندن او را ۲ - تدون وسیله .
دست تهی صفرالید یا باز آمدن از کاری یا رسالتی بی نتیجه مطلوب .

معنی کلمه دست خالی در ویکی واژه

تهی - دست. ؛ ~ خالی برگرداندن کسی را (کن.)
مأیوس برگرداندن او را.

جملاتی از کاربرد کلمه دست خالی

میرویم ازین چمن با دست خالی همچو گل داغ دل کاورده ایم اینجا یکی صد میبریم
مشخص نیست که آدرین پروست به کدام نویسندگان زمان خودش علاقه داشت، اما آنچه او در زندگی طی کرد، تجسم برخی شخصیت‌های داستان‌های آن دوره است؛ کسانی که از شهرستان با دست خالی به پاریس می‌آمدند و با رشد در پایتخت، به طبقات بالای جامعه راه می‌یافتند.
دست خالی گردن کج ناامید مانده آنجا لرز لرزان همچو بید
اما تاکنون اولین و تنها صعود آزاد (صعود بدون استفاده از هیچگونه ابزار ایمنی حتی طناب و با دست خالی) بر روی این دیواره توسط الکس هانولد در مدت زمان ۳ ساعت و ۵۸ دقیقه و ۷ ثانیه در تاریخ سوم ژوئن ۲۰۱۷ انجام شده‌است.
دست خالی ز درم یا دینار گر سرافراز شوی همچو چنار
داغ بر دل شدم از انجمن یار برون دست خالی نتوان رفت ز گلزار برون
دست خالی زده ام توپ به سودای تو من گر تو خیرم نکنی مشت من اینجا باز است
آبرو صائب به گوهر دادن از دون همتی است وقت ابری خوش که دست خالی از دریا شود
که داد در سر خود جای، باد نخوت را؟ که دست خالی ازین بحر چون حباب نرفت
خون رحم آید به جوش از چشم شرم الود من دست خالی می رود گلچین برون از گلشنم
می دست خالی از سر بی‌مغز من گذشت از کلبه فقیر چه سیلاب می‌برد
چنین بر خلق عالم کرد حالی که رفتم از جهان با دست خالی