دروگر
معنی کلمه دروگر در لغت نامه دهخدا

دروگر

معنی کلمه دروگر در لغت نامه دهخدا

دروگر. [ دِ رَ / رُو گ َ ] ( ص مرکب ) شخصی که غله می برد و درو می کند و او را به عربی حصّاد خوانند. ( برهان ). قطع کننده زراعت. ( غیاث ). درو کننده. ( شرفنامه منیری ). که درو کند. حاصد :
دروگر زمانست و ما چون گیا
همانش نبیره همانش نیا.فردوسی.
دروگر. [ دُ گ َ ] ( ص مرکب ) درودگر. مخفف درودگر که استاد چوب تراش باشد. و به عربی نجار گویند. ( برهان ) ( از غیاث ) : درحال نجاری طلب کرد تا صندوق بتراشد جبرئیل بصورت دروگری بر در سرای آمد. ( قصص الانبیاء ص 90 ).
نه از دروگر و از کفشگر خبر داریم
نه بر فقاعی و پالیزبان ثنا خوانیم.مسعودسعد.شیخ مهندس لقب پیر دروگر علی
کآزر و اقلیدسند عاجز برهان او.خاقانی.ادریس و جم مهندس ، موسی و خضر بنا
روح و فلک مزوق ، نوح و ملک دروگر.خاقانی ( چ سجادی ص 193 ).در آن مبین که ز پشت دروگری زاده ست
کجا خلیل پیمبر هم از دروگر زاد.خاقانی.نوح دروگر نبود گر پدر من بدی
قنطره بستی ز چوب بر سر طوفان او.خاقانی ( از جهانگیری ).یوسف نجار کیست نوح دروگر که بود
تا ز هنر دم زنند بر در امکان او.خاقانی.دروگر پسر بود نامت به شروان
به خاقانیت من لقب برنهادم.ابوالعلا ( در هجو خاقانی ).صد هزاران جسم خالی شد ز روح
تا در آن حضرت دروگر گشت نوح.عطار.جست سقا کوزه ای کش آب نیست
و آن دروگر خانه ای کش باب نیست.مولوی.آن دروگر روی آورده به چوب
برامید خدمت مه روی خوب.مولوی.ناتراشیده همی باید جذوع
تا دروگر اصل سازد یا فروع.مولوی.چوب در دست دروگر معتکف
ورنه چون گردد بریده و مؤتلف.مولوی.زانکه جمله کسب ناید از یکی
هم دروگر هم سقا هم حائکی.مولوی.آن دروگر حاکم چوبی بود
و آن مصور حاکم خوبی بود.مولوی.این نیست پسر یوسف آن دروگر و مادرش مریم. ( ترجمه دیاتسارون ص 192 ). عمل استاد محمودبن شهاب دروگر. [ در آخر صورت کتابت صندوق مقبره سید رضی در بقعه شیخان بر، به سال 834 ]. ( از سفرنامه رابینو ص 411 ).

معنی کلمه دروگر در فرهنگ معین

(دِ رُ گَ ) (ص . ) درو کننده .

معنی کلمه دروگر در فرهنگ عمید

کسی که گندم یا جو یا گیاه دیگر را با داس درو کند، دروکننده.
درودگر، نجار.

معنی کلمه دروگر در فرهنگ فارسی

دروکننده، کسی که گندم یاجویاگیاه دیگررادروکند
( صفت ) آنکه علف را درو کند درو کننده .
شخصی که غله می برد و درو می کند و او را به عربی حصاد خوانند قطع کننده زراعت
( صفت ) کسی که شغلش ساختن آلات چوبی است نجار چوب تراش .

معنی کلمه دروگر در دانشنامه عمومی

دروگر ( به لاتین: Dragør ) یک شهرک در دانمارک است که در Dragør Municipality واقع شده است. دروگر ۴٫۷۲ کیلومتر مربع مساحت و ۱۲٬۳۰۹ نفر جمعیت دارد.

معنی کلمه دروگر در ویکی واژه

درو کننده.

جملاتی از کاربرد کلمه دروگر

هست زاهد چو آن دروگر بد که کند سوی خود همیشه تراش
رموز عشق اینجانیست بازی بسوزی اندروگر شاهبازی
در آن وقت کی شیخ بطوس بود روزی با خواجه امام بوالحسن راوقی نشسته بودی و سخنی می‌گفتند. و شیخ را مهمی در پیش بود، ایشان در آن سخن بودند کی آن مهم شیخ ساخته شد. شیخ را برزفان برفت کی کارهای ما خدای ساز باشد! آنگه گفت کی الحمدلله رب العالمین. خواجه بوالحسن راوقی گفت ای شیخ پس کار ما دروگر می‌تراشد؟ شیخ گفت نه ولکن کار شما را شما در میان باشید و گویید من چنین کردم و چنین کنم و چنین می‌بایست کرد، پس کار شما هم خداساز باشد و لکن شما گویید کی ما هستیم و لکن کار ما را ما در میان نباشیم.
شیخ مهندس لقب، پیر دروگر علی کزر و اقلیدسند عاجز برهان او
اگرچه به عنوان یک روش عینی در نظر گرفته شده‌است، اما در عمل انتخاب و وزن‌دهی ضمنی یا صریح ویژگی‌ها تحت تأثیر داده‌های موجود و علایق پژوهشی پژوهشگر است. آنچه هدف‌گذاری شد، معرفی مراحل صریح برای ایجاد دندروگرام‌ها و کلادوگرام‌ها با استفاده از روش‌های عددی به جای سنتز ذهنی داده‌ها بود.
چوب در دست دروگر معتکف ورنه چون گردد بریده و مؤتلف
جست سقا کوزه‌ای کش آب نیست وان دروگر خانه‌ای کش باب نیست
مگو کز چوبی ام دل ناله دارد دروگر چوب چندین ساله دارد
در آن مبین که ز پشت دروگری زاده است کجا خلیل پیمبر ه از دروگر زاد
بارید برو صاعقه‌ای کز در زنگان پایش به دروگرد رسید و به نهاوند
و صناعات متوسط دیگر انواع مکاسب و اصناف حرفتها بود، و بعضی ازان ضروری بود مانند زراعت، و بعضی غیرضروری مانند صیاغت، و همچنین بعضی بسیط بود مانند دروگری و آهن گری، و بعضی مرکب بود مانند ترازوگری و کاردگری.