درشت خو

معنی کلمه درشت خو در لغت نامه دهخدا

درشت خو. [ دُ رُ ] ( ص مرکب ) درشت خوی. تندخوی. کژ خلق. فَظّ. ( یادداشت مرحوم دهخدا ) : مَلِک ما درشت خوست. ( کلیله و دمنه ). جعثل ؛ دفزک درشتخوو کلان شکم. ( منتهی الارب ). و رجوع به درشتخوی شود.

معنی کلمه درشت خو در فرهنگ معین

( ~. )(ص مر. ) تندخوی ، بدخلق .

معنی کلمه درشت خو در فرهنگ عمید

تندخو، بدخو، بدخلق.

معنی کلمه درشت خو در فرهنگ فارسی

درشت خوی کژ خلق جعثل دفزک درشتخو و کلان شکم
درشت خوی، تندخو، بدخو، بدخلق

جملاتی از کاربرد کلمه درشت خو

خار درشت خوی، بسی تیغ زد، ولی عالم بحسن خلق، گل تازه‌رو، گرفت
به زور پنجه و بازوی خویش غره مشو درشت خوی مباش و به کس مکن پرخاش
عُتُلٍّ درشت خویی. بَعْدَ ذلِکَ زَنِیمٍ (۱۳) با آن همه نادرست اصلی بدنامی.
همچو آن شخص درشت خوش‌سخن در میان ره نشاند او خاربن
و زینت و زیب ملوک خدمتگاران مهذب و چراکران کافی کاردانند. و تو می‌خواهی که کسی دیگر را در خدمت شیر مجال نیفتد، و قربت و اعتماد او بر تو مقصور باشد. و از نادانی است طلب منفعت خویش در مضرت دیگران و، توقع دوستان مخلص بی وفاداری و رنج کشی و، چشم ثواب آخرت بریا در عبادت و، معاشقت زنان بدرشت خویی و فظاظت و، آموختن علم بآسایش و راحت. لکن در این گفتار فایده ای نیست، چون می‌دانم که در تو اثر نخواهد کرد. و مثل من با تو چنانست چون آن مرد که آن مرغ را می‌گفت که «رنج مبر در معالجت چیزی که علاج نپذیرد، که گفته اند:
درشت خوی و ترش روی و تلخگوی چنان که از ره آید ناگه محصل دیوان
ادب دوم آن است که بامداد به غسل مشغول شود اگر زود به مسجد خواهد شد، و اگر نه تاخیر اولیتر و رسول (ص) به غسل جمعه فرموده است فرمانها، موکد تا گروهی از علما پنداشته اند که این غسل فریضه است و اهل مدینه، کسی را که سخن درشت خواستندی گفت، گفتندی، «تو بتری از کسی که روز آدینه غسل نکند» و اگر کسی در این روز جنب باشد، چون غسل جنابت بکند اولیتر آن بود که بر نیت غسل جمعه دیگرباره آب بر خویشتن ریزد، پس اگر به یک غسل هر دو نیت کند کفایت بود و فضل غسل جمعه نیز حاصل شود.
و محمود طاهر پدرش مردی محتشم بود از خازنان‌ امیر محمود، رضی اللّه عنه، و بر وی اعتمادی بزرگ داشت، و هم جوان مرد؛ و آن پادشاه حقّ گذشته را در این فرزند نجیب نگاه داشت و این آزادمرد وجیه‌ گشت و نام گرفت، و امیر مسعود، رضی اللّه عنه، در اصطناع‌ وی رعایت دیگر کرده بود تا وجیه‌تر گشت ولکن روزگار نیافت و در جوانی برفت و با خاندانی بزرگ پیوستگی کرده بود چون بو النّضر رخوذی مهتری بزرگوار معتمدتر قوم خوارزمشاه آلتونتاش و شناخته امیر محمود، و دو فرزند به کار آمده ماند، و خال‌ ایشان خواجه مسعود رخوذی‌ مردی که دو بار عارضی‌ کرد و پادشاه را چون مودود و فرخ‌زاد، رحمة اللّه علیهما، و آثار ستوده نمود و از وی همّت مردان و بذل کاری‌تر مهتران و جوانمردان دیدند. و اگر در سنه‌ احدی و خمسین و اربعمائه‌ از زمانه ناجوانمرد کراهیَتی دید و درشتی‌یی پیش آمد، آخر نیکو شود و بجویی که آب رفت یک دوبار، آب بازآید . و دولت افتان و خیزان بهتر باشد، جان باید که بماند، و مال آید و شود و محنتی که از آن بر دل آزادمردان رنج آید علی الإطلاق‌ هر کس بشنود گوید این به بایست‌ و به محنت نشمرند . این فصل براندم که جایگاه آن بود و کار دارم با این مهتر و با شغل‌های وی که نزدیک آمد که امیر مسعود، رضی اللّه عنه، او را برخواهد کشید و به میان مهمّات ملک درخواهد آورد و وی از روزگار نرم و درشت خواهد دید تا همه بر ولا آورده آید. بمشیّة اللّه تعالی‌
با تو هر کس درشت خویی کرد در مقابل، تو نرم خویی کن