درجمله

معنی کلمه درجمله در لغت نامه دهخدا

درجمله. [ دَ ج ُ ل َ / ل ِ ] ( ق مرکب ) فی الجمله. خلاصه. ملخص. بالاخره :
در جمله یکی خط بدیعاست که زان خط
صد توبه شکسته ست و دوصد پرده دریده ست.معزی.درجمله بر این کار اقبال تمام کردم. ( کلیله و دمنه ). درجمله بدین استکشاف صورت یقین جمال ننمود. ( کلیله و دمنه ). درجمله نزدیک آمد که این هراس فکرت و ضجرت بر من مستولی گرداند. ( کلیله و دمنه ). درجمله جوان دل به باد داد از سر کوی به پای می رفت و از پای بسر می آمد. ( سندبادنامه ص 182 ). درجمله به تزویر و شعوذه و نیرنج فقیره همگی زن در ضبطآورد. ( سندبادنامه ص 191 ).

معنی کلمه درجمله در فرهنگ فارسی

فی الجمله خلاصه ملخص بالاخره

جملاتی از کاربرد کلمه درجمله

طلب می‌کرد ذات خویش آن نور چو شد مطلوب شد درجمله مشهور
منم درجمله اشیا گشته فانی حقیقت در خدا غرق معانی
اما مشایخ متصوّفه رضی اللّه عنهم را اندر این طریق حجت آن است که از پیغمبر علیه السّلام پرسیدند از شعر. وی گفت، صلی اللّه علیه: «کلامٌ حَسَنُه حَسَنٌ و قبیحُه قبیحٌ.» سخنی است، نیکوی آن نیکوبود و زشت آن زشت؛ یعنی هرچه شنیدن آن حرام است، چون غیبت و بهتان وفواحش و ذم کسی و کلمهٔ کفر به نظم و نثر همه حرام باشد، و هرچه شنیدن آن به نثر حلال است چون حکمت و مواعظ و استدلال اندر آیات خداوند و نظر اندر شواهد حق به نظم هم حلال باشد و درجمله همچنان که نظر اندر جمالی که محل آفت بود و بسودن آن محظور حرام، شنیدن صفت آن بدان وجه حرام بود و آن که این را مطلق حلال گوید، نظم و بسودن را حلال باید داشت، آنگاه آن زندقه باشد و آن که گوید: «من اندر چشم و رخ و خدّ و زلف و خال حق می‌شنوم و آن می‌طلبم؛ از آن‌چه چشم و گوش محل ومنبع علم‌اند» واجب کند که این با دیگری می‌گوید: «من می ببساوم مر آن شخص را که آن یکی شنیدن صفت آن می روا دارد» و گوید که: «اندر آن حق می‌طلبم.» که حاسّتی از حاسّتی اولی‌تر نباشد مر ادراک معنی را. آنگاه کلیت شریعت باطل شود؛ قوله، علیه السّلام: «العَیْنانِ تَزْنیانِ»، حکم این برخیزد و ملامت از بسودن نامحرمان منقطع شود و حدود شرعی ساقط گردد و این ضلالت بود.
چو گردم از یکی جوهر پدیدار منم درجمله اینجا ناپدیدار
چنین پیدا جمال ذات اینجا یقین درجمله ذرات اینجا
جدائی نیست من خورشید جانم که درجمله یقین عین روانم
و درجمله آن‌چه ما خود را اختیار کنیم بلای ماست و من جز آن نخواهم که حق در آن مرا از آفت نگاه دارد واز شرّ نفسم باز رهاند اگر اندر قهر دارد تمنای لطف نکنم و اگر اندر لطف دارد ارادت قهرم نباشد؛ که مرا بر اختیار وی اختیار نیست. و باللّهِ التّوفیقُ و حسبُنَا اللّه و نِعمَ الرّفیقُ.
از تو وقدر تو گر خلق جهان بی خبرند نیست درجمله جهان ازتو خبر پوشیده
آن فلک عبادت آن خورشید سعادت آن چشمهٔ رضا آن نقطه وفا آن شیخ ربانی شیخ ابوبکر صیدلانی رحمةالله علیه از جمله مشایخ و اعلای ایشان بود و صاحب جمال بر صفتی که در عهد خویش همتا نداشت در حالت و در معاملت و در ورع و تقوی و مشاهدت یگانه و از فارس بود و درنیشابور وفات کرد و شبلی او را بزرگ داشتی عظیم وسخن اوست که گفت: درجمله دنیا یک حکمت است و هر یک را از آن حکمت نصیب بر قدر کشف اوست.
تو درجمله ظهوری در بطونی گرفته هم درون و هم برونی