در تا در
معنی کلمه در تا در در ویکی واژه
جملاتی از کاربرد کلمه در تا در
بزد در تا در زندان گشادند یکی را داغ بر ران مینهادند
رفت عزرائیل و برگردید باز زد به در تا در نمایندش فراز
تو خود بگشای در تا در عیانت شود پیدا همه راز نهانت
بندد سر آستین کودک، مادر تا در سرما نیاورد بیرون دست
جز در دل نیست امید گشاد از هیچ در تا در دل می توان زد دست بر هر در منه
حور باید مادر و یوسف پدر تا در جهان چون تویی آید به زیبایی و شیرینی پسر
رندانه روان رَوم به هر در تا دریابم ورا به هر باب
بهر این آید آنچنان نادر تا در آن پیشه زو شوی قادر
تا به دانش را بود صد چشم بر در تا در او پا نهد جمشید خورشید افسر گردون سریر
چون پیله ببند خانه را در تا در شبِ خواب، خوش نهی سر