جملاتی از کاربرد کلمه دایگانی
خدایگانی کز تیغ او در آهن و سنگ بود همیشه ز هیبت اثر در آتش و آب
ز اوستادی خورشید و دایگانی ماه جدا به سایهٔ اشجار، فرد و مسکین بود
خاص خدایگانی خلق خدای را یاری دهی بنیکی بادت خدای یار
خدایگانا شاهنشها ز تو برسید خدایگانی و شاهنشهی به علیین
خدایگانی شاهنشهی جهان گیری که چرخ زیر قدم کرد و ملک زیر نگین
خدایگانی، کندر مصاف هیبت اوست هزار لشکر آراسته بتنهایی
خدایگانی کاجرام چرخ را با او منازعت نرسد در بلند مقداری
ثنا نگوییم الا خدایگانی را که ما ز دولت او زیر بر و احسانیم
اگر کسی به هنر یا به فضل یا به نسب خدایگانی یابد امیر دارد کار
خدایگانی کز رأی و همت و نظرش عزیز شد قلم و تیغ و تاج و تخت و نگین