دانست

معنی کلمه دانست در لغت نامه دهخدا

دانست. [ ن ِ ] ( مص مرخم ) مصدر مرخم از دانستن. علم. ذهن. اطلاع. آگاهی. نبال. نبالة. اذن.( منتهی الارب ). دانش و معرف. ( ناظم الاطباء ) : موسی علیه السلام در مناجات گفت بار خدایا آدم را بید قدرت بیافریدی و با وی چنین و چنین کردی شکر تو چگونه کرد؟ گفت : بدانست که [ انعام ] از منست و آن دانست از وی شکر من بود. ( کیمیای سعادت ). ذبر؛ دانست چیزی. جحود؛ انکار کردن حق کسی را با علم و دانست خود. هرف ؛ ستود بی دانست و خبر. فعله باذنی ؛ کرد آنرا بدانست من. ( منتهی الارب ). || عمد. علم : اصله علماً؛ قتل کرد او را به دانست. ( از منتهی الارب ).

معنی کلمه دانست در فرهنگ فارسی

مصدر مرخم از دانستن

جملاتی از کاربرد کلمه دانست

که دانستم ز دلسوزان خود بیش گزیدم از همه بیگانه و خویش
بدانست آنجا یل پاک رای ثنا خواند بر داور رهنمای
مَنَ ازْ آن حُسنِ روزافزون که یوسُف داشت دانستم، که عشق از پردهٔ عِصمت بُرون آرد زُلِیخا را.
بگفت این‌ها و از موسی جدا شد ندانستش چه افتاد و کجا شد
دل جوهر دانش بمی و روی نکو داد قدر خرد مصلحت آموز ندانست
گرانجانی که رسم زاهدانست تو خود دانی که بسیاری نکردم
گرچه آنم که تو نمیدانی آنچه دانسته ای بدان که منم
ساده دل شو که درین مدرسه وسوسه خیز به ز نادانی خود هیچ نخواهی دانست
جهان تیره شد پیش برگشته بخت بدانست آنگه که مردیست سخت
ندانست کس گنج او را شمار ز یاقوت و ز تاج گوهرنگار