داغداری
معنی کلمه داغداری در فرهنگ فارسی
معنی کلمه داغداری در فرهنگستان زبان و ادب
جملاتی از کاربرد کلمه داغداری
بنفشه در کبودی سوگواریست به خون آغشته لاله داغداریست
مسکین تو ست نرگس ز آن تاج دارد از زر در عشق تو کند فخر لاله ز داغداری
طلعت لیلاست این یا داغ مجنون توامان لالههای داغداری کو بروید از دمن
گردون نمی دهد یاد خاتون داغداری در زیر بند خواری
بهر کوئی ز دردش دردمندیست بهر سوئی ز داغش داغداری است
گر نه عشق آن گل رخساره ات افتاده بر دل چون دل من از چه رو ای لاله دایم داغداری
مگو دیگر که با هم غمگساریم ز یک آتش چو لاله داغداریم
وز دور همی شنید یاری از آتش عشق داغداری
چون لاله داغداریم چون شمع اشکریزان ای شاهد عزیزان
کیم من داغداری از زمانه بهر داغی خدنگ را نشانه