داریوش

معنی کلمه داریوش در لغت نامه دهخدا

داریوش. [ دارْ ] ( اِخ ) کلمه ای است از پارسی باستان ، که در حالت فاعلی دارایاواوش میشود، مرکب است از داریا ( دارا ) + وهو ( = نیکی ) و جمعاً به معنی دارنده نیکی. ( بارتلمه 738 ). این نام در پهلوی دارای و داراب خوانده شده و در ادبیات اسلامی دارا وداراب و داریوش آمده است. سه تن در سلسله هخامنشی بدین نام خوانده شده اند: داریوش اول یا داریوش بزرگ پسر وشتاسپ ، داریوش دوم پسر اردشیر اول ، و داریوش سوم پسر آرسان و نواده داریوش دوم ( 336-330 ق. م. ) واوست که مغلوب اسکندر شد. رجوع به حاشیه برهان قاطع چ معین و هر یک از این سه کلمه در ردیف خود شود.

معنی کلمه داریوش در فرهنگ فارسی

نام چند تن ازشاهنشاهان هخامنشی یا داریوش اول درایوش بزرگ . پسر ویشتاسپ شاهنشاه (جل. ۵۲۲ - ف. ۴۸۶ ق م. ) وی بیاری سران طوایف پارس سلطنت را از دست گوماتای غاصب خارج کرد و خود بپادشاهی رسید دشمنان تاج و تخت را مغلوب کرد در تشکیلات کشوری و لشکری ابتکاراتی پدید آورد و تسلط و نفوذ خود را از سوی شمال شرقی تا شط سیحون از جنوب شرفی تا کنار رود سند از مغرب تا شبه جزیره یونان توسعه داد و همه ملل آسیای غربی و آسیای میانه و مصر و حبشه را زیر فرمان خود آورد . در زمان او جنگهای ایران و یونان - مشهور بجنگهای مادی شروع شد و سپاهیان درایوش پس از سوزاندن شهر سترد در دو جنگ تراکیه و ماراتن شرکت کردند ولی نتیجه قطعی بدست نیاوردند . داریوش درصدد تجهیزات کامل برای دستور مجدد بیونان بود که اجل مهلتش نداد و وی پس از ۳۵ سال پادشاهی در گذشت . یا داریوش دوم ( اخس ) . پسر اردشیر اول شاهنشاه ( جل. ۴۲۴ - ف. ۴٠۴ ق م . ) در زمان او مصر طغیان کرد و در ماد هم شورش بر پا شد و ایران با اسپارت متحد گردید. یا داریوش سوم . نواده داریوش دوم شاهنشاه (جل. ۳۳۶ - مقت. ۳۳٠ ق م . ) در زمان او اسکندر بایران حمله کرد و در جنگهای گرانیکوس ایسوس و گوگمل داریوش شکست یافت و بسوی شمال شرقی ایران روان گردید ولی بدست بسوس والی بلخ کشته شد و با مرگ او سلسله هخامنشی منقرض گردید.

معنی کلمه داریوش در فرهنگ اسم ها

اسم: داریوش (پسر) (فارسی) (تاریخی و کهن) (تلفظ: dāruš) (فارسی: داريوش) (انگلیسی: darush)
معنی: دارنده نیکی، نام سه تن از پادشاهان ایرانی از سلسله ی هخامنشی، ( = دارا، دارای، داراب ) به معنی دارنده ی نیکی ( بهی )، ( اَعلام ) نام سه تن از شاهان ایرانی از سلسله ی هخامنشی، ) داریوش اول: معروف به داریوش بزرگ ( کبیر ) [، پیش از میلاد] پسر ویشتاسپ، که به یاری بزرگان پارسی گوماتا را دستگیر کرد و خود به پادشاهی نشست، ) داریوش دوم: [، پیش از میلاد] فرزند نامشروع اردشیر اول، او اسپارت را بر ضدّ آتن به جنگ واداشت، ) داریوش سوم: [، پیش از میلاد] که در زمان او اسکندر به ایران تاخت و او را شکست داد، او در جریان فرار به دست کسانش کشته شد، ( در اعلام ) نام چند تن از شاهنشاهان هخامنشی ]داریوش اول یا داریوش بزرگ پسر ویشتاسب، داریوش دوم ( اخس ) پسر اردشیر اول، داریوش سوم، نواده ی داریوش دوم[، مرکب از دارا + وهو ( نیکی )

معنی کلمه داریوش در ویکی واژه

از پادشاهان هخامنشی که کتیبه‌بیستون به فرمان او ایجاد شد. داریوش ممکن است از دو بخش دار - یوش شکل گرفته باشد و تصحیف شده یا برگردانده شده داریوز یعنی مبدع و احیا کننده چوبه‌دار در ارقام صد یا به تعداد زیاد است.
طبق سنگ‌نبشته بیستون، داریوش پیش از پادشاهی یکی از هفت مردان بود که در طراحی عملیات خلع و قتل گئومته دست داشت.
نام مردانه ایرانی

جملاتی از کاربرد کلمه داریوش

پس آنگه بفرمود شه داریوش بگفتا به من نیک دارید گوش
-اشاره‌ای بر جایگاه تاریخ هنر و معماری در آثار استاد/ داریوش رحمانیان
آماستریس، آمستریس یا آماسترین (درگذشته: ۲۸۴ پیش از میلاد) ملکه هراکلیا، دختر هوخشدره و برادرزادهٔ داریوش سوم، آخرین شاهنشاه هخامنشی بود.
داریوش کبیر را ماند چون برآید فراز افسر و گاه
تو داری پدر همچو شَه داریوش نباید ببینی به جز ناز و نوش
که خوانند او را شه داریوش مگر خود سپنداست نام سروش
منم داریوشی که از مهر هور کنم چشم اهریمن از نور کور
بگفتا که این پورشه داریوش جوان جهان جوی و با عقل و هوش
آسیا در برابر غرب کتابی به قلم داریوش شایگان است.
کامد یکی فریشته در پیش «‌داریوش‌» گفتش برون خرام که هنگام تست هان
چو بر تخت شد داریوش کبیر شهنشاه روشن روان دلیر
هران مهتری بود با عقل و هوش بگفتند شاهنشه داریوش
روی تو بقصر شه داریوش که تنها نمائی همه عیش و نوش