دارالقرار

معنی کلمه دارالقرار در لغت نامه دهخدا

دارالقرار. [ رُل ْ ق َ ] ( ع اِ مرکب ) دار آخرت. جهان دیگر. جهان جاوید. ( ناظم الاطباء ). || ( اِخ ) لقب شهر قندهار ( مسکوکات ایران رابینو ص 99 ).

معنی کلمه دارالقرار در فرهنگ معین

( ~. قَ ) [ ع . ] (اِمر. ) ۱ - جای آسایش و راحت . ۲ - نام یکی از بهشت های هشتگانه .

معنی کلمه دارالقرار در فرهنگ عمید

۱. سرای آرامش.
۲. جهان جاوید، آخرت.
۳. [مجاز] بهشت.

معنی کلمه دارالقرار در فرهنگ فارسی

سرای آرامش، جهان جاوید، آخرت، بهشت
( اسم ) ۱ - جهان جاوید عالم آخرت جهان دیگر ( ماخوذ از آیه ۴٠ ( المومن ) : (( وان الاخره هی دارالقرار . ) ) ۲ - نام یکی از بهشنهای هشتگانه : (( چهار سال شد که عصا القرار در این دار القرار .... انداخته ام و این آستان را که علی الحقیقه آشیان امانست ..ماوای خود ساخته .... ) )
لقب شهر قندهار

معنی کلمه دارالقرار در ویکی واژه

جای آسایش و راحت.
نام یکی از بهشت‌های هشتگانه.

جملاتی از کاربرد کلمه دارالقرار

جز آستان تو گر باغ جنّت است مرا قرار نیست که دارالقرار من اینست
خانه یار من و دارالقرار کفر بود نیت بیرون شدن
هوای روی تو بستانسرای دیده ی دل فضای کوی تو دارالقرار مردم چشم
دوش می‌گفتم تعالی الله عجب آباد شد در زمان دو حسین این غیرت دارالقرار
فردوس عدن گشت روان تا به فرخی باز آمدی به مرکز دارالقرار ملک
بلبل که زیر شاخ گل تر قرار جست رضوان نبود و روضه دارالقرار یافت
زان پس که این دیار بر اسلام هشت ماه دارالفرار بودی دارالقرار شد
دایم به زیر دار فنا ایستاده ایم بیرون نمی رویم ز دارالقرار عشق
ز ابر سیه‌روی سمن‌بوی راد گیتی گردید چو دارالقرار
تا بداند ملک را از مستعار وین رباط فانی از دارالقرار