دادرس
معنی کلمه دادرس در فرهنگ معین
معنی کلمه دادرس در فرهنگ عمید
۲. (حقوق ) قاضی، حاکم.
معنی کلمه دادرس در فرهنگ فارسی
( صفت ) ۱ - آنکه به داد مظلوم رسد . ۲ - کسی که به دادخواهی رسیدگی کند . داور قاضی نشسته .
معنی کلمه دادرس در ویکی واژه
جملاتی از کاربرد کلمه دادرس
چند بباید زدن از داد، داد دادرس آمد که دهد داد، داد
ذات آتش گِرد آن نشستن است و به مرور زمان آتشکده تبدیل به مکانی برای گردهمایی و برگزاری جشنها و آیینهای مذهبی زرتشتیان شد. قبل از آن نیز به عنوان دادگاه مورد استفاده قرار میگرفت که در آن موبد به دادرسی مردم میپرداخت.[۱]
مجامع بینالمللی از جمله وزارت امور خارجه ایالات متحده آمریکا و وزارت امور خارجه فرانسه از تصمیمات دادگاه در مورد حقوق بشر مصر انتقاد کردند. در مارس ۲۰۱۴ وکیل ماهر از اینکه وی قبل از دادرسی تجدید نظر توسط مأمورین مورد ضرب و شتم قرار گرفتهاست شکایت کرد.
زین پس به داد کس که رسد، چون به روزگار بیداد دیده، دادرس و دادخواه شد
در هنگامی که حضرت سید سجاد علیه السلام را وفات رسید به حضرت امام محمد باقر علیه السلام فرمود که «زنهار، ای فرزند که ظلم نکنی بر کسی، که دادرسی به غیر از خدا نداشته باشد» زیرا که او را چون کسی دیگر نباشد، دست به درگاه مالک الملوک بر می دارد و منتقم حقیقی را بر سر انتقام می آورد هان، هان ای آنکه زمام اختیار مردم در دست داری تا بیچارگان بی کس را نیازاری، که کس بی کسان در مقام آزار تو برآید.
در طریقت نسزد جز گله از دوست به دوست به حقیقت نبود دادرسی جز تو کسی
پیره زن را بدم کار گرفت دادها کرد و نبد دادرسی
که به من بازگو کیی چه کسی؟ که کس بیکسی و دادرسی
در صورتی که رئیس قوه قضاییه رای قطعی صادره از هر یک از مراجع قضایی را خلاف شرع بیّن تشخیص دهد، با تجویز اعادهدادرسی، پرونده را به دیوان عالی کشور ارسال تا در شعبی خاص که توسط رئیس قوه قضاییه برای این امر تخصیص مییابد، رسیدگی و رای قطعی صادر نماید. شعب خاص مذکور مبنیّاً بر خلاف شرع بیّن اعلام شده، رای قطعی قبلی را نقض و رسیدگی مجدد اعم از شکلی و ماهوی به عمل میآورند و رای مقتضی صادر مینمایند.
نه خرسندی است گر بستم زفریاد و فغان لب را که خامش می شود مظلوم چون بی دادرس افتد
همه دزدند در این مُلک ندیدم عسسی یا یکی دادرسی
مطلقا دادرس روز جزا معرفت است فرق انسان و بهائم بخدا معرفت است
قوانینی که شرایط ایجاد و نسخ و انتقال حق فردی را مشخص میکنند، قانون ماهوی و قوانینی که ناظر بر اجرای اعمال حقوقی و تشریفات دادرسی و اثبات دعویند به قانون شکلی موسومند؛ مثلاً قوانین مربوط به مقدار ارث و نحوهٔ تقسیم آن ماهوی و قوانین مربوط به تنظیم وصیتنامه شکلی اند.[۱۴]
آن بهکه ز دل محوکنی معنی بیداد اظهار به خون میتپد از دادرس اینجا