داختن

معنی کلمه داختن در لغت نامه دهخدا

داختن. [ ت َ ] ( مص ) دانستن. ( جهانگیری ) ( برهان ).

معنی کلمه داختن در فرهنگ فارسی

دانستن

جملاتی از کاربرد کلمه داختن

نخفت آن شب از عزم کین ساختن ز هر گونه با خود برانداختن
به هم هر دو عاشق سخن ساختند ز دیرینه غم دل به پرداختند
یک مثال ابتدایی، ۱۰ بار انداختن تاس استاندارد و شمارش تعداد ۶ها می‌باشد.
این زندانیان که چهره‌های شناخته‌شده‌ای چون کیوان صمیمی، امیرسالار داودی و کسری نوری در میانشان بود به اعتراضات آبان ۹۸ نیز پرداختند.
به خاک انداختند اندام پاکش به آب دیده تر کردند خاکش
شه چو گشتی بعد چوگان باختن چون کمان مایل به تیر انداختن
یکی چاره باید تو را ساختن زمانه ز مهبود پرداختن
چو با پهلوان کار بر ساختند ز بیگانه خانه بپرداختند
به اسکندریش وطن ساختند ز تختش به تخته در انداختند
نگر تا چه باید کنون ساختن سپه را کجا باید انداختن
خانه بر انداختن شیوه هر روز تو جان بتو پرداختن پیشه دیرین من
ز بس تیغ بر گردن انداختن نیارست کس گردن افراختن