خیره کش

معنی کلمه خیره کش در لغت نامه دهخدا

خیره کش. [ رَ / رِ ک ُ ] ( نف مرکب ) بی باک. ظالم. آنکه بدون جهة و سبب و تقریب و بابیرحمی مردم کشد. ضعیف کش. بی نواکش. آزارکننده مردم. ( از ناظم الاطباء ) :
خیره کشا بدمنشا ظالما
این همه نیکان مکش و بد مکن.خاقانی.این خیره کشی ست مارسیرت
و آن زیربری است موش دندان.خاقانی.من از این خیره کش فراق هنوز
دیت وصل نستدم دریاب.خاقانی.گفت فلان پیر ترا درنهفت
خیره کش و ظالم و خونریز گفت.نظامی.جهانسوز و بیرحمت و خیره کش
ز تلخیش روی جهانی ترش.سعدی.گهش جنگ با عالم خیره کش
گه از بخت شوریده رویش ترش.سعدی.بوالعجب بود که نفسی بمرادی برسید
فلک خیره کش از جور مگر بازآمد.سعدی.چشمش بتیغ غمزه خونخوار خیره کش
شهری گرفت قوت بیمار بنگرید.سعدی.

معنی کلمه خیره کش در فرهنگ معین

( ~. کُ ) (ص فا. ) ظالم ، بی رحم .

معنی کلمه خیره کش در فرهنگ عمید

ویژگی کسی که بیهوده و بی سبب مردم را می کشد، ستمکار، ظالم: جهان سوز و بی رحمت و خیره کش / ز تلخیش روی جهانی تُرُش (سعدی۱: ۵۶ ).

معنی کلمه خیره کش در فرهنگ فارسی

( صفت ) ۱ - آنکه بی سبب مردم را کشد . ۲ - ظالم . ۳ - بی باک بی پروا . ۴ - سرکش عاصی . ۵ - معشوق .

جملاتی از کاربرد کلمه خیره کش

چشم تو که بیماری او ننهفتست در خیره کشی طاق فلک را جفتست
گه خیره کشش خوانی، گه عربده باز ...سرود یاد مستان چه دهی
از چرخ تیره اختر و ز خصم خیره کش بدخواه وی چو داهیه بسیار، دوست کم
هزار بار، ازان ترک خیره کش، فریاد که همچو من نه یکی بلکه صد هزار بکشت
خیره کشی مکن بتا خیره مریز خون من تنگ دلی مکن بتا درمشکن تو گوهرم
از آن زمان که تو را نام شد به خیره کشی زمانه از همه خونریزها پشیمان است
مراین خیره کش مست بی زینهار برانگیخت از هستی من دمار
بانگ بر طوفان بزن تا او نباشد خیره کش شمع را تهدید کن کای شمع چون پروانه باش
بگذشت کار از زیستن، خیز، ای طبیب خیره کش بیمار مسکین را بگو تا بشکند پرهیز را
از خیره کشیت سنگ بر من بگریست ای خیره‌کش سنگ‌دل آخر بس کن