خوش خواب

معنی کلمه خوش خواب در لغت نامه دهخدا

خوشخواب. [ خوَش ْ / خُش ْ خوا / خا ] ( ص مرکب ) آنکه خوب خوابد. که به آسانی بخواب رود. که در هر موقع و محل خوش تواند خسبید. || ( اِ مرکب ) خواب با آسایش. خواب راحت. خواب شیرین. خواب نوشین :
ز بس خون کز تن شه رفت چون آب
درآمد نرگس شیرین ز خوشخواب.نظامی.جنبش این مهد که محراب تست
طفل صفت از پی خوشخواب تست.نظامی.به دل گفتا که شیرین را ز خوشخواب
کنم بیدار و خواهم شربتی آب.نظامی. || غفلت. بیخبری :
مست شده عقل به خوشخواب در
کشتی تدبیر به غرقاب در.نظامی.

معنی کلمه خوش خواب در فرهنگ فارسی

آنکه خوب خوابد که به آسانی بخواب رود . که در هر موقع و محل خوش تواند خسبید .

معنی کلمه خوش خواب در ویکی واژه

dormiglione

جملاتی از کاربرد کلمه خوش خواب

وانکه را برد و خورد و خوش خوابید شاد و ایران مدار می‌بینم
در پیش دو چشم من پیوسته خیال تو خوش خواب که می‌بینم در حالت بیداری
گویند روی خویش نماییم بتان به خواب ما را بدین بهانه چه خوش خواب می‌دهند
حدیث دیده ی بی خواب من ز درد فراق از آن دو نرگس خوش خواب پر خمار بپرس
ای بالب پر خنده و با شیرین گفتار تا کی تو بخوش خواب و من از عشق تو بیدار
ای بی تو نخفته من شبی خواب دوست بی خوابی چشم من ز خوش خوابی توست
به «جی مندر» که برجی زان حصار است شهان را کاندران شاهان خوش خواب
چه خوشحالی که می یابم جمالش چه خوش خوابی که می بینیم خیالش
مگر کاری درافتاده به دشمن که شوراندی چنان خوش خواب بر من
پا ز چشم خویش کن در کوچه باغ زلف یار کاین ره خوابیده ازمخمل بود خوش خواب تر