خورشی

معنی کلمه خورشی در لغت نامه دهخدا

خورشی. [ خوَ / خ ُ رِ ] ( ص نسبی ) منسوب به خورش که قاتق است و این کلمه اطلاق بهمه موادی میشود که برای ساختن خورش بکار میرود چون کدوی خورشی و سیب خورشی که قسمی سیب است برای ساختن خورش سیب یا آلوچه خورشی که آلوچه ای است برای ساختن و تهیه کردن خورش آلوچه. ( یادداشت مؤلف ).

معنی کلمه خورشی در فرهنگ فارسی

منسوب به خورش که قاتق است و این کلمه اطلاق بهمه موادی میشود که برای ساختن خورش بکار میرود چون کدوی خورشی و سیب خورشی که قسمی سیب است برای ساختن خورش سیب یا آلوچه خورشی که آلوچه ایست برای ساختن و تهیه کردن خورش آلوچه .

معنی کلمه خورشی در فرهنگستان زبان و ادب

{nucellar} [زیست شناسی] مربوط به بافت خورش

معنی کلمه خورشی در ویکی واژه

مربوط به بافت خورش.

جملاتی از کاربرد کلمه خورشی

ابر سیه گو سحر روزن مشرق ببند مطلع خورشید بس چاک گریبان تو را
نیست از چشمه خورشید چو آگه ذره لاف هرگز نتواند زشناس خود زد
عجب بلند سپهریست درگهش، که در اوست ز سبحه انجم و، از مهر کربلا خورشید
اردیبهشت ۱۳۹۲، دومین ماه سال ۱۳۹۲ هجری خورشیدی است.
با عطارد شده ام هم قلم و این شرفم از پی مدحت خورشید زمین و زمن است
دلشاد شه، آن سایه یزدان که زرایش خورشید فلک رفعت خورشید لقا را
یک سحر لاله خورشید نیاید بیرون که فلک داغ نوی بر دل من نگذارد
همی تا چون رخ دلبر بود خورشید گردونی همی تا چون لب جانان بود یاقوت رمانی
لجه اقبال باد جام تو را ریق چهره ی خورشید باد کلک تو را رق
سینه خورشید که پر آتش است روی تو می‌بیند از آن دلخوش است
آنجا که کشد معرفتش تیغ چو خورشید چون ماه گر از اهل کمالی سپر انداز