معنی کلمه خواسته در لغت نامه دهخدا
دانش و خواسته ست نرگس و گل
که بیک جای نشکفد با هم
هرکه را دانش است خواسته نیست
هرکه را خواسته ست دانش کم.شهید.خواسته تاراج کرده سودهایت بر زیان
لشکرت همواره یافه چون رمه رفته شبان.رودکی.ببایدْش دادن بسی خواسته
که نیکو بود داد ناخواسته.دقیقی.و گفت هیچکس را با این پسران و این خواسته ها کاری نیست. ( ترجمه تفسیر طبری ). و جایهایی اند با خواسته و نعمت و آبادانی. ( حدود العالم ). و این بجشکان را بر خون و خواسته ایشان حکم باشد. ( حدود العالم ). خواسته ملک خزران بیشتر از باژ دریاست. ( حدود العالم ). شهرهایی اند با نعمت بسیار و کشت و برز بسیار و خواسته های بسیار. ( حدودالعالم ).
بدرویش داد آنهمه خواسته
زر و سیم و اسبان آراسته.فردوسی.مرا خواسته هست و گنج و سپاه
ببخت تو هم تیغ و هم تاج و گاه.فردوسی.بنزد سیاوش بر این خواسته
ز هر چیز گنجی بیاراسته.فردوسی.بیاورد گرسیوز آن خواسته
که روی زمین زآن شد آراسته.فردوسی.عالمی بینم بر درگه او خواسته خواه.فرخی.گر همه خواسته خویش بخواهند دهد
نبرد طبع ز جای و نکندروی گران.فرخی.خواسته گرچه عزیز است وخطرمند بود
بر آن خواسته ده خواسته را نیست خطر.فرخی.هر کجا دست راد او باشد
نبود هیچکس ز خواسته تنگ.فرخی.عادلست او بهمه رویی و از دو کف او
روز و شب باشدبر خواسته بیداد و ستم.فرخی.گر خواسته ٔتو از پی خواسته ایم
رو بار دگر خواه که ما خواسته ایم.فرخی.نه ساز داد که ازبهر خویش سازم ملک
نه خواسته که بجای شما کنم احسان.فرخی.یا ببندد یا گشاید یا ستاند یا دهد
تا جهان برپای باشد شاه را این چار کار
آنچه بستاند ولایت آنچه بدْهد خواسته
آنچه بندد پای دشمن آنچه بگشاید حصار.عنصری ( از شرفنامه منیری ).نه نیز از تو آن خواسته چشم دارم