خوابانده

معنی کلمه خوابانده در لغت نامه دهخدا

خوابانده.[ خوا / خا دَ / دِ ] ( ن مف ) اسم مفعول است از مصدر خواباندن به همه معانی آن. رجوع به خواباندن شود.

معنی کلمه خوابانده در فرهنگ فارسی

( اسم ) بخوب فرو کرده بخواب برده .

معنی کلمه خوابانده در فرهنگستان زبان و ادب

{layer} [کشاورزی- علوم باغبانی] شاخه ای که به روش خواباندن ریشه دار می شود

جملاتی از کاربرد کلمه خوابانده

امید فتح و ظفر هست تا علم برجاست فروغ صبح نخوابانده تا علم برخیز
سخن فهمی چو من از موشکافان بر نمی خیزد چرا در سرمه خوابانده ست، مژگان سیاهش را؟
گفتی اندر بسترش خوابانده‌اند لای‌لایی بهر او می‌خوانده‌اند
به گزارش رهانا، نیروهای امنیتی حدود ۳۰ نفر از معترضان را در خیابان فلسطین بازداشت و در کف خیابان خوابانده بودند و با کشیدن لباس‌های آنان روی سرشان، اقدام به ضرب و شتم آنان می‌کردند.
مپرس از دل، کباب در نمک خوابانده ای دارم جگر خون گشتگان بینند در شور سخن ما را
تن ده به بخت شور که خوابانده است چرخ از صبح در نمک جگر آفتاب را
صبح از خورشید تابان دست بر دل مانده ای است آفتاب از صبح داغ در نمک خوابانده ای است
عجز پیری جرأتم را در عرق خوابانده است نغمه از شرم ضعیفیهای این چنگ است آب
ممکن است تکه‌های هندوانه تنوری یا خوابانده شوند یا در فر پخته شوند. با توجه به روش تهیه، زمان آماده شدن آن از چند دقیقه تا بیش از ۲ ساعت متغیر است. کباب هندوانه همچنین به عنوان شبه گوشت به گیاه‌خواران پیشنهاد می‌گردد.
زخم دل عمریست درگرد نفس خوابانده‌ام در گریبانی که من دارم سحر دارد بهار
چو مرده ای است که خوابانده اند در کافور کسی که در شب مهتاب می برد خوابش
بی‌تامل هرچه‌گویی نیست شایان اثر تیغ حکمی ‌گر ببازی اندکی خوابانده‌ گیر