خطائی

معنی کلمه خطائی در لغت نامه دهخدا

خطائی. [ خ َ ] ( ع اِ ) ج ِ خطیئة. خطایا. ( منتهی الارب ). رجوع به خطایا شود.
خطائی. [ خ َ ] ( اِ ) قسمی پارچه بوده است :
از ابریسک و کمخای خطائی. نظامی قاری.|| قسمی سوسن. || قسمی خشت پخته بزرگتر از آجر متداول. ( یادداشت بخط مؤلف ). این قالب و اندازه برای آجر امروز دیگر متداول نیست.
خطائی. [ خ َ ] ( اِخ ) رجوع به اسماعیل صفوی شود.
خطائی. [ خ َ ] ( اِخ ) مولانازاده. از جمله کسانی است که بر شرح مفتاح سیدشریف حاشیه نگاشته. ( یادداشت بخط مؤلف ).
خطائی. [ خ َ ] ( اِخ ) دهی است از دهستان شهر ویران بخش حومه شهرستان مهاباد. دارای 383 تن سکنه است. محصول آنجا غلات ، چغندر، توتون و حبوبات. شغل اهالی زراعت و گله داری. صنایع دستی آنان جاجیم بافی است و راه آنجا مالرو می باشد. ( از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 4 ).

معنی کلمه خطائی در فرهنگ فارسی

دهی است از دهستان شهر ویران بخش حومه شهرستان مهاباد دارای ۳۸۳ تن سکنه .

جملاتی از کاربرد کلمه خطائی

نه در اصل سخن باشد خطائی نیاید رفتن ازجائی بجائی
ترک خطائی تو حسین از چه بیوفاست ترک غمش بگیر که ترکش صواب نیست
عجب آن نیست که از غیر خطا رفت بدوست گر خطائی زود از دوست بتو هست عجب
خطا مگیر گر از عاشقی خطائی رفت چو عفو هست بعاشق کجا خطا ماند
به نفس اگرچه خطائی که در نصایح تند ز روی قصد تو بودی مخاطبش همه جا
شاه اسماعیل شاعر نیز بود و با تخلص خطائی شعر می‌سرود و پس از عمادالدین نسیمی، ادبیات ترکی آذربایجانی را گسترش داد. وی علاوه بر ترکی آذربایجانی به زبان فارسی نیز شعر می‌سرود که تنها چند نمونه از اشعار فارسی وی به‌جا مانده است.
جز کلک تو کان خط سیه زاد ندیدیم هندو بچه از نطفه ترکان خطائی
گر خطائی دور از آن حضرت ز من صادر شدست رحمتت بیشست زان و الله اعلم بالصواب
گور خان خطائی به در سمرقند با سلطان عالم سنجر بن ملکشاه مصاف کرد و لشکر اسلام را چنان چشم زخمی افتاد که نتوان گفت و ماوراءالنهر او را مسلم شد بعد از کشتن امام مشرق حُسام الدین انار الله برهانه و وسّع علیه رضوانه.
هر خطائی که بکردیم وکنیم همه زآنروست که مغرور توایم
اما اسلام، از هر گونه خطائی مانعشان همی شود