معنی کلمه خطائی در لغت نامه دهخدا
خطائی. [ خ َ ] ( اِ ) قسمی پارچه بوده است :
از ابریسک و کمخای خطائی. نظامی قاری.|| قسمی سوسن. || قسمی خشت پخته بزرگتر از آجر متداول. ( یادداشت بخط مؤلف ). این قالب و اندازه برای آجر امروز دیگر متداول نیست.
خطائی. [ خ َ ] ( اِخ ) رجوع به اسماعیل صفوی شود.
خطائی. [ خ َ ] ( اِخ ) مولانازاده. از جمله کسانی است که بر شرح مفتاح سیدشریف حاشیه نگاشته. ( یادداشت بخط مؤلف ).
خطائی. [ خ َ ] ( اِخ ) دهی است از دهستان شهر ویران بخش حومه شهرستان مهاباد. دارای 383 تن سکنه است. محصول آنجا غلات ، چغندر، توتون و حبوبات. شغل اهالی زراعت و گله داری. صنایع دستی آنان جاجیم بافی است و راه آنجا مالرو می باشد. ( از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 4 ).