معنی کلمه خریف در لغت نامه دهخدا
پس از پیریت روزگاران نماند
تموز و خریف و بهاران نماند.فردوسی.تا خریف درآمد و میوه ها چون سیب و امرود و شفتالو و انار و مانند آن دررسید. ( نوروزنامه ).
ای خنک زشتی که خوبش شد حریف
وی گل رویی که جفتش شد خریف.مولوی.چه تراب و آب و چه باد و چه نار
چه خریف و صیف و چه دی چه بهار.مولوی.اندرآمد جوحی و گفت ای حریف
و ای وبالم در ربیع و در خریف.مولوی.عیش ربیعش را بطیش خریف مبدل نگرداند. ( گلستان )
|| جوی خرد. ( ناظم الاطباء ) ( منتهی الارب ) ( از تاج العروس ) ( از لسان العرب ) ( از اقرب الموارد ). || سال. ( ناظم الاطباء ). در حدیث آمده : من صام یوماً فی سبیل اﷲ باعده اﷲ من النار اربعین خریفاً ای مسافة هذه المدة. ( از ناظم الاطباء ). || باران نخست در اول زمستان. ( ناظم الاطباء ) ( منتهی الارب ) ( از تاج العروس ) ( از لسان العرب ). || باران پائیز. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ) ( از تاج العروس ). باران که در وقت خزان آید. ( مهذب الاسماء ). || رطب چیده شده. ( ناظم الاطباء ) ( منتهی الارب ) ( از تاج العروس ).