جملاتی از کاربرد کلمه خراب آباد
بوالبشر از شور این سر از بهشت سر بدین دیر خراب آباد هشت
جز آن کآباد غم وز باده ی عشقت خرابستی دلی خرم درین دیر خراب آباد نشنیدم
جامیا خشت از سر خم گیر و گل از لای می گر عمارت خواهی این دیر خراب آباد را
خراب بادۀ عشق تو ای بت سرمست خرابی دل او زین خراب آباد است
آدم آورد در این دیر خراب آبادم
من آن خیال غریبم درین خراب آباد که هیچ کس نکند رحم بر غریبی من
راست پرسی؟ درین خراب آباد بهتر از عقل نیست معماری
من ملک بودم و فردوس برین جایم بود آدم آورد درین دیر خراب آبادم
ببین بدیده عبرت در این خراب آباد به باد رفته سریرکی و کلاه قباد