خاطف. [ طِ ] ( ع ص ) برقی که چشم را خیره می کند. ( آنندراج ) ( فرهنگ جهانگیری ). درخش که چشم را خیره کند. ( منتهی الارب ). خیره کننده : و برق خاطف دواسبه غبار را درنیافتی. ( سندبادنامه ص 252 ). || رباینده. در صفت برق خاطف از آن جهت واقع میشود که بینائی مردم میرباید. ( غیاث اللغات ) ( فرهنگ جهانگیری ). خاطف. [ طِ ] ( ع اِ ) گرگ. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( ناظم الاطباء ) ( اقرب الموارد ) ( تاج العروس ). رجوع به لغت گرگ شود.
معنی کلمه خاطف در فرهنگ معین
(طِ ) [ ع . ] (اِفا. ) ۱ - آن چه که چشم را خیره کند. ۲ - تیری که به زمین بخورد و سپس به سوی هدف رود.
معنی کلمه خاطف در فرهنگ عمید
درخشندگی خیره کننده.
معنی کلمه خاطف در فرهنگ فارسی
رباینده، درخشندگی که چشم راخیره کند، تیری که به، زمین بخوردوبعدبه هدف برود، خواطف جمع ۱ - ( اسم ) رباینده.۲ - آنچه که چشم را خیره کند : برق خاطف . ۳ - تیری که بزمین اصابت کند و سپس بسوی هدف رود . جمع : خواطف . گرگ
جملاتی از کاربرد کلمه خاطف
حیات خویش را چون برق خاطف کم بنا دیدم ظهوری کردم اندر عالم و در دم فرو رفتم
نوک پیکان تو آب برق خاطف ریخته واتش تیغت شرر در سنگ و سندان یافته
فرود آمد بطرف دامن باغ چو برق خاطف و چون موت عاجل
جانا دنیا چون برق خاطف درگذر است و لحظه ای آن را توقف نیست و لقمه نانی سیری، و به شربت آبی سیراب چنان تصور کن که در آنچه از عمر تو گذشته است تمام اموال دنیا از تو بود، و همه نعمتها را صرف نمودی، ببین حال تو با آن فقیری که به نان جوی قناعت کرد چه تفاوت دارد؟ و آینده را هم که نمی دانی چه نوع خواهد بود.
یکی خرمن ظلم را برق خاطف یکیکشتهٔ عدل را مزن ساکب
همی یاد آیدم هر لحظه برق خاطف و خرمن همی یاد آیدم هر لمحه نجم ثاقب و شیطان
در آن لحظه نظیر است آن به برق خاطف و خرمن در آن لمحه شبیه است این به نجم ثاقب و شیطان