حواله کرد
معنی کلمه حواله کرد در فرهنگ عمید
معنی کلمه حواله کرد در فرهنگ فارسی
معنی کلمه حواله کرد در ویکی واژه
جملاتی از کاربرد کلمه حواله کرد
عید است این که بر جان کشتن حواله کردی چون کشتنی است جانم، قربان چرا ندارم
حواله کرد همان سنگ را به تارک او شکست بار دیگر تارک مبارک او
بساخت این همه و پس خلافت این ملک حواله کرد بر أی تو ای به حق سلطان
تنبیه- اسرار مراتب این حال را در رسالهای که موسوم است به شاهد حواله کردهایم آنجا طلب باید کرد: نحن نقص علیک احسن القصص.
جرم مرا امید به رحمت حواله کرد در حیرتم که دیده نر عذرخواه کیست
یک ذره از آن نواله خَوردی باقی به ددان حواله کردی
مجو از عقل شرح دل که درد آشام میخانه به جام می حواله کرد حل این معما را
بر من حواله کرد جفای زمانه را و او چون زمانه از سر مهر و وفا شده
ساقی چه باده بود که بر من حواله کرد مست ابد مرا به نخستین پیاله کرد
رضوان چو شهد و شیر به غالب حواله کرد بیچاره باز داد و می مشکبو گرفت