جداری
معنی کلمه جداری در فرهنگ فارسی
معنی کلمه جداری در فرهنگستان زبان و ادب
جملاتی از کاربرد کلمه جداری
گل چون رخ لیلی از عماری بیرون زده سر به تاجداری
تاجداری سزای گوهر توست تاج با ماست لیک بر سر توست
شمشیر تو پشت سپه شاه جهان را از آهن و از روی برآورده جداریست
تاجداری که مادر ایام نه چه او زاده و نخواهد زاد
تویی که سر به سر آثار تاجداری دید هر آن زمان که خرد در جبینت کرد نگاه
علی بعد من جانشین من است بدین تاجداری نگین من است
تاجداری کند آنکس که ز سر درگذرد ره بمنزل برد آنکو ز سفر درگذرد
نهد خاک رهش بر فرق گویا به سر دارد هوای تاجداری
قبای تو جز تاجداری نپوشد نهادی مرا پایه تاجداری
خاک در تو رساند آخر خاقانی را به تاجداری
۲. تظاهرات ریوی: که در آن لایههای جداری و نیز نسج ریه مبتلا میشوند.