آهختن

معنی کلمه آهختن در لغت نامه دهخدا

( آهختن ) آهختن. [ هَِ ت َ ] ( مص ) آهیختن. آختن. لنجیدن. آهنجیدن. کشیدن. برکشیدن. بیرون کردن. بیرون آوردن. برآوردن. بیرون کشیدن. تشهیر. سَل :
ز آهختن تیغها از غلاف
کُه ِ قاف را در دل افتاد کاف.فردوسی.گرش بر فریدون بدی تاختن
امانش ندادی به تیغ آختن.فردوسی.خدنگی که پیکان او ده ستیر
ز ترکش برآهخت گُرد دلیر.فردوسی.طبیب تست حکیم و تو با طبیب حکیم
همیشه خنجرت آهخته و کمان بزهی.ناصرخسرو.چو تیر از زخمگه آهخت بیرون
نشانه بود و تیر آن هر دو پرخون.( ویس و رامین ).چهارم درآهخت از آنسان شگفت
که هر دو کمانگوشه گوشش گرفت.اسدی.برآهخت خرطوم فیل از زره
بپیچید وچون رشته برزد گره.اسدی.چو عزمش برآهخت شمشیر بیم
بمعجز میان قمر زد دو نیم.سعدی. || برآوردن و کشیدن ، چنانکه دیوار را :
وفا پیرامنش آهخته دیوار
نه دیواری که کوه نام بردار.( ویس و رامین ). || بیرون کردن و کشیدن و خلع و سلخ جامه را :
برآهخت از بر سیمینْش سنجاب
بگستردش میان آن گل و آب.( ویس و رامین ).یک چند کنون لباس بدمهری
از دلْت همی بباید آهختن.ناصرخسرو. || راست کردن. ستیخ کردن. شخ کردن. تیز کردن گوش. براق کردن و انتفاش یال :
قَوی قَوائم و فربه سرین و چیده میان
درازگردن و آهخته گوش و گردشکم.سنائی.همچون کَشَف بسینه سر اندرکشد اجل
آنجا که نیزه تو برآهخت یال را.کمال اسماعیل.چو گوش آهخته دارد دیده گوید
مگر تیری دو پیکان می نماید.؟ || ممدود کردن. امتداد. کشیدن :
بر او راه ماران شکن بر شکن
چو آهخته بر برق [ کذا ] بیجان رسن.اسدی. || تحریک کردن. تهییج کردن. برانگیختن به جنگ و خصومت :
چو بینم بچهر تو و بخت تو
سپاه و کلاه تو و تخت تو
چو آهخته شیری که گردد ژیان
برآرم بسر کار ساسانیان.فردوسی. || رها، مطلق ، گسسته کردن. اطلاق. سر دادن.
- آهختن عنان ( ماهار، افسار ) ؛ اطلاق آن. رها کردن آن :
کنون جوئی همی حیلت که گشتی سست و بیطاقت

معنی کلمه آهختن در فرهنگ عمید

( آهختن ) = آهیختن: چو آهخت خورْ تیغ زرین ز بر / نهان کرد از او ماهِ سیمین سپر (اسدی: ۲۶۲ ).

معنی کلمه آهختن در فرهنگ فارسی

( آهختن ) ( مصدر ) ۱ - کشیدن برکشیدن بیرون آوردن بیرون کشیدن : آهختن تیغ . ۲ - بر آوردن دیوار و مانند آن . ۳ - بر افراختن برافراشتن . ۴ - بیرون کردن جامه کندن لباس . ۵ - تیز کردن گوش براق کردن یال . ۶ - تحریک کردن تهییج کردن . ۷ - رها کردن اطلاق سر دادن . ۸ - استوار کردن چنانکه تنگ را بر ستور و مانند آن .

معنی کلمه آهختن در ویکی واژه

(شاعرانه): بسوی خود کشیدن؛ جذب کردن. آهیختن. دو فرسنگ چون اژدهای دژم/ همی مردم آهخت از ایشان به دَم. «فردوسی»
(قدیمی): آهیختن. آختن: ◻︎ چو آهخت خورْ تیغ زرین ز بر / نهان کرد از او ماهِ سیمین سپر (اسدی‌طوسی: ۲۶۲).

جملاتی از کاربرد کلمه آهختن

بهنگام عطا دادن ، بوقت کینه آهختن ولی را طرب کردی عدو را با فغان کردی
یک چند کنون لباس بد مهری از دلت همی بباید آهختن
روز بر دشمن شود شب رنگ و گردد تنگدست چون در آهختند بر شبرنگ تو در جنگ تنگ
به روز رزم بود او را دو کار اندر صف هیجا یکی یازیدن نیزه یکی آهختن حنجر