آب و روغن

معنی کلمه آب و روغن در ویکی واژه

(مجاز): ناسازگار بودن آن دو. (گفتگو): آب و روغن قاطی کردن: عصبانی شدن.

جملاتی از کاربرد کلمه آب و روغن

حیلت بگذار و آب و روغن ماییم هریسه رسیده
امولسیفایرها اجازه می‌دهد آب و روغن با هم در یک امولسیون مخلوط شوند، مانند سس مایونز، بستنی و شیر همگن.
جنس را با جنس و با ناجنس اگر گیری قیاس این به سان آب و روغن، وان چو شیر و شکر است
این به حیله آب و روغن کردنیست این مثلها کفو ذرهٔ نور نیست
برای انجام این جداسازی می‌توان به تنهایی از ابزار فیزیکی استفاده کرد. به عنوان مثال آب و روغن در هم مخلوط نمی‌شوند، بنابراین آن‌ها تقریباً آسان جدا می‌شوند؛ که این با روغن‌های دیگر است که با حلال‌های شیمیایی مانند هگزان استخراج می‌شوند، متفاوت است.
چو آب و روغن با هر کی مرغ آبی نیست که زهره طالعم و شکر سکرتأثیرم
این رنگدانه بسیار با دوام است و رنگ جذاب و درخشان خود را در آب و روغن حفظ می‌کند.
از برون سو آب و روغن سود کی دارد ترا چون درونسو نور نبود ذره‌ای قندیل را
دل نیارامد ز گفتار دروغ آب و روغن هیچ نفروزد فروغ
نقل است که دانشمندی در مجلس شیخ حاضر بود. چون شیخ از مجلس پرداخت دانشمند بیامد و در دست و پای شیخ افتاد و گفت: چه بودت؟ گفت: به وقتی که مجلس می‌گفتی در خاطرم آمد که علم من از او زیادتست و من قوت به جهد می‌یابم و به زحمت لقمه به دست می‌آورم و این شیخ با این همه جاه و قبول و مال بسیار که بر دست او گذر می‌کند، آیا درین چه حکمتست؟ چون این در خاطر من بگذشت در حال تو چشم در قندیل افکندی و گفتی که آب و روغن درین قندیل با یکدیگر مفاخره کردند، آب گفت: من از تو عزیزتر و فاضلتر و حیات تو و همه چیز به من است چرا تو بر سر من نشینی؟ روغن گفت: برای آنکه من رنجهای بسیار دیدم از کِشتن و درودن و کوفتن و فرشدن که تو ندیده‌ای و با این همه در نفس خود می‌سوزم و مردمان را روشنائی می‌دهم و تو بر مراد خود رَوی و اگر چیزی در بر تو اندازند فریاد و آشوب کنی، بدین سبب بالای تو استاده‌ام.
با ماهیان ز بحر تو من نزل می خورم با خاکیان ز رشک تو چون آب و روغنم
لیک لقمه باز آن صعوه نیست چاره اکنون آب و روغن کردنی است‌‌
با حاسد تو دولت چون آب و روغنست با ناصح تو ساخته چون زیر پا نم است
اگر بسیط را نهایت باشد، آن نهایت او ناچاره خطی باشد و آن خط طولی باشد بی عرض. اگر خط را پهنا بودی سطح بودی و ما او را نهایت سطح نهادیم نه سطح؛ و صورت بستن این خط آسان شود به نگریستن از برون شیشه‌ای که در آن آب و روغن کرده باشند.
سایل: آنچه اجزاء او در جهت‌ها حرکت کند اعمّ از آن که اتصال اجزاء او منقطع شود یا نشود. مثل: آب و روغنها.