درانیدن

معنی کلمه درانیدن در لغت نامه دهخدا

درانیدن. [ دَ دَ / دِرْ را دَ ] ( مص ) متعدی دریدن. ولی قدما دریدن را لازم و متعدی استعمال می کردند. ( یادداشت مرحوم دهخدا ). چاک دادن و شکافتن کنانیدن و پاره کردن و دریدن کنانیدن. ( ناظم الاطباء ). پاره پاره کردن. پاره کردن. تمزیق. خرق. قَدّ:تخریق ؛ نیک بدرانیدن. ( دهار ). قَدّ؛ به درازا درانیدن. ( دهار ). هَرت ؛ جامه درانیدن. ( از منتهی الارب ).

معنی کلمه درانیدن در فرهنگ معین

(دَ دَ ) (مص م . ) پاره کردن ، چاک دادن .

معنی کلمه درانیدن در فرهنگ فارسی

( مصدر ) پاره کردن چاک دادن دریدن شکافتن .

معنی کلمه درانیدن در ویکی واژه

پاره کردن، چاک دادن.

جملاتی از کاربرد کلمه درانیدن

و پس بیک هفته امیر با تاش خالی کرد، و خواجه بزرگ احمد حسن و خواجه بو نصر مشکان و بو سهل زوزنی این همه در آن خلوت بودند، و امیر تاش را مثالها بداد بمعنی ری و جبال و گفت: «بنشابور سه ماه بباید بود، چندان که لشکرها که نامزد است، آنجا رسند و صاحب دیوان سوری‌ بیستگانیها بدهد، پس ساخته بباید رفت. و یغمر و بوقه و کوکتاش و قزل را فرموده‌ایم با جمله ترکمانان بنشابور نزدیک تو آیند و خمار تاش حاجب سالار ایشان باشد، جهد باید کرد تا این مقدّمان را فرو گرفته آید که در سر فساد دارند و ما را مقرّر گشته است، و ترکمانان را دل گرم کرد و بخمارتاش سپرد و آنگاه سوی ری برفت.» گفت: فرمان بردارم، و بازگشت. خواجه گفت: زندگانی خداوند دراز باد، بابتدا خطا بود این ترکمانان‌ را آوردن و بمیان خانه خویش نشاندن، و بسیار گفتیم آن روز آلتون‌تاش و ارسلان جاذب و دیگران، سود نداشت، که امیر ماضی مردی بود مستبدّ برأی خویش و آن خطا بکرد و چندان عقیله‌ پیدا آمد تا ایشان را قفا بدرانیدند و از خراسان بیرون کردند، و خداوند ایشان را بازآورد. اکنون امروز که آرامیده‌اند این قوم و بخدمت پیوسته، رواست ایشان را بحاجبی سپردن، امّا مقدمان ایشان را برانداختن ناصواب است، که بدگمان شوند و نیز راست نباشند. امیر گفت: این هم چند تن از مقدّمان ایشان درخواسته‌اند و کردنی‌ است و ایشان بیارامند.