بادزن

معنی کلمه بادزن در لغت نامه دهخدا

بادزن. [ زَ ] ( اِ مرکب ) همان بادبزن است. ( شرفنامه منیری ). مِروحه که در بعض بلاد هندوستان بیجنا خوانند. کلیم گوید :
ما را ز کف اختیار رفته
جز باد بدست بادزن نیست.
تا رود در خواب راحت نرگس جادوی او
ناله من بادزن شد زلف او را بادکرد.( از آنندراج ).مروحه و هر چیزی که بدان باد زنند. ( ناظم الاطباء ) :
برگ خرمایم که از من بادزن سازند خلق
باد سردم در لب است و ریزریز اجزای من.خاقانی.بارگی از شهپر جبریل ساخت
بادزن از بال سرافیل ساخت.نظامی.شود مرغ دلم تا زآتش رخسار او بریان
دو مژگان بابزن سازد دو گیسو بادزن دارد.قاآنی.رجوع به بادبزن و بادبیزن و بادزنه و فرهنگ رشیدی و فرهنگ شعوری ج 1 ورق 179 شود. || بادکش که بهندی نپکها گویند. ( غیاث ).

معنی کلمه بادزن در فرهنگ عمید

= بادبزن

معنی کلمه بادزن در فرهنگ فارسی

همان بادبزن

جملاتی از کاربرد کلمه بادزن

تا که بر شعله کین مرغ دل خصم کباب شود، از تیغ تو پر مکسش بادزن است
کو عقل که نفس را کند منع هوس از شهد به بادزن شود دور، مگس
زامداد هوا در عین گرما نجنبیده است بال بادزن ها
سزد که از پر طاوس بادزن سازد هر آن مگس که چوتو شکرش بدست افتد
بارگی از شهپر جبریل ساخت بادزن از بال سرافیل ساخت
سیلی خورد از بادزن ار عود بسوزد گر دم زند آنجا نفس باد شمالی
دسته‌ای از طرّهٔ خود بر چِنَم بادزنی سازم و بادت زنم
شود مرغ دلم تا زآتش رخسار او بریان دو مژگان بابزن سازد دو گیسو بادزن دارد
آتش دل شعله ورتر می شود هر دم مرا بسکه درجنبش همی چون بادزن گردیده ای
تا نگردد همی آن آتش رخساره خموش زلفش آن آتش افروخته را بادزن است