تخریق

معنی کلمه تخریق در لغت نامه دهخدا

تخریق. [ ت َ ] ( ع مص ) نیک بدریدن. ( تاج المصادر بیهقی ) ( زوزنی ). دریدن و پاره پاره کردن. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ). پاره کردن. ( غیاث اللغات ) ( آنندراج ) ( از اقرب الموارد ) ( از المنجد ) :
مدح تعریف است و تخریق حجاب
فارغ است از مدح و تعریف آفتاب.مولوی.|| بسی دروغ گفتن. ( تاج المصادر بیهقی ) ( زوزنی ). بسیار دروغ گفتن. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ) ( از اقرب الموارد ) ( از المنجد ).

معنی کلمه تخریق در فرهنگ معین

(تَ ) [ ع . ] (مص م . ) پاره کردن ، درانیدن .

معنی کلمه تخریق در فرهنگ عمید

دریدن، پاره کردن.

معنی کلمه تخریق در ویکی واژه

پاره کردن، درانیدن.

جملاتی از کاربرد کلمه تخریق

وان خیالی باشد و ابریق نی قصد آن دلال جز تخریق نی
مدح تعریف‌ست و تخریق حجاب فارغست از شرح و تعریف آفتاب
و حقیقت اندر تخریق ثبات آن است که ایشان را از مقامی به مقامی دیگر نقل افتد اندر حال از آن جامه بیرون آیند مر شکر وجدان مقام را، و جامه‌های دیگر لباس یک مقام بود و مرقعه لباس جامه مر کل مقامات طریقت و فقر و صفوت را، و بیرون آمدن از این جامه و تبرا کردن، تبرا بود از همه.