تثریب

معنی کلمه تثریب در لغت نامه دهخدا

تثریب. [ ت َ ] ( ع مص ) سرزنش و نکوهیدن. ( تاج المصادر بیهقی ) ( از دهار ). سرزنش کردن. ( ترجمان عادل بن علی ) ( مجمل اللغه ) ( صراح اللغه ) ( فرهنگ نظام ). نکوهیدن. ( مجمل اللغه ). سخت نکوهیدن. ( صراح اللغة ). سرزنش و ملامت کردن. ( غیاث اللغات ) ( آنندراج ). سرزنش کردن و سخت نکوهیدن کسی را بر گناه. ( ازقطر المحیط ) ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ): لاتثریب علیکم الیوم. ( قرآن 12 / 92 ). حقوقی که مرا و پدرم را در خدمت تخت سلطنت ثابتست بتضریب اولیاء و بتثریب اعداء ضایع نباید کرد. ( ترجمه تاریخ یمینی چ 1 تهران ص 201 ). || درنوشتن و طی کردن. ( منتهی الارب ). || درنوردیدن جامه را. ( ناظم الاطباء ) ( قطر المحیط ). || تقبیح کردن کار کسی را. ( ناظم الاطباء ) ( قطر المحیط ). || افساد کردن کسی را. ( ناظم الاطباء ).

معنی کلمه تثریب در فرهنگ معین

(تَ ) [ ع . ] (مص م . ) نکوهیدن ، سرزنش کردن .

معنی کلمه تثریب در فرهنگ عمید

سرزنش کردن، نکوهش کردن.

معنی کلمه تثریب در فرهنگ فارسی

سرزنش کردن، نکوهش کردن
۱ - ( مصدر ) سرزنش کردن نکوهش کردن نکوهیدن . ۲ - ( اسم ) سرزنش نکوهش .

معنی کلمه تثریب در دانشنامه اسلامی

[ویکی الکتاب] معنی تَثْرَیبَ: توبیخ و مبالغه در ملامت و شمردن یک یک گناهان
ریشه کلمه:
ثرب (۲ بار)
«تَثْرِیب» در اصل از مادّه «ثرب» (بر وزن سرو) به پوسته نازکی از پیه می گویند که روی معده و روده ها را می پوشاند و «تثریب» به معنای کنار زدن آن است، سپس به معنای سرزنش و توبیخ و ملامت آمده، گویی با این کار پرده گناه از چهره طرف کنار زده می شود.
ملامت. عتاب. یوسف به برادرانش گفت امروز بر شما ملامتی (از جانب من) نیست خدا شما را می‏آمرزد. علی علیه السلام در نامه خود به عمر بن ابی سلمه مخزومی که وی را از بحرین خواند، نوشت: «نَزَعْتُ یَدَک بِلاذّمٍ (لک) وَلاتَثْرِبَ عَلَیْکَ» نهج البلاغه نامه 42: دست تو را از کارت بازداشتم بی آنکه مذمت و ملامتی برای تو باشد. این کلمه فقط یکبار در قرآن آمده است. ثَرب و تَثریب هر دو به یک معنی است.

معنی کلمه تثریب در ویکی واژه

نکوهیدن، سرزنش کردن.

جملاتی از کاربرد کلمه تثریب

این فسانه از بهر آن گفتم تا دانی که رازِ دل با هرک جانی دارد، نباید گفت. چون مناظرات و معارضاتِ ایشان بدینجا رسید، شیر خود را آشفته و زنجیر صبر گسسته به زمجرهٔ خشم از خواب درآورد و فرمود تا دادمه را محبوس کردند و کنده بر پای نهادند. داستان در آن شکل که پیش آمد ، سخت از جای برفت و از سرِ تلهّف و تأسّف بدرِ زندان‌سرای رفت و با دادمه عتابهایِ شورانگیز و خطابهایِ زهرآمیز آغاز نهاد و به تثریب و توبیخ بیم بود که بیخِ وجود او برکشد و گفت: مردم دانا گفته‌اند که بذلِ مال که به اندازهٔ یسار نکنی، نیازمندی و محتاجی ثمره دهد و سخن که نه در پایهٔ خویش گویی ، از پایه بیفکند و سرِ زبانی که از آن بیم سر بود، بریده اولیتر و همچنانک مضرّت از بسیار خوردن طبیعت را بیش از آنست که از کم خوردن، ندامت و ملالت بر بسیار گفتن بیش از آنست که بر کم گفتن .
آن که بر اعدا در رحمت گشاد مکه را پیغام «لاتثریب» داد
گویند که: ابوالعباس قصاب قاری را گفت: «برخوان: لاتثریبَ علیکم الیومَ یغفِر اللّهُ لکم و هو أرْحَمُ الرّاحمین (۹۲/یوسف)»، و بازگفت: «برخوان: یا ایّها العزیزُ مَسَّنا و اهلَنا الضّرُّ و جِئنا ببضاعةٍ مُزجاةٌ (۸۸/یوسف)»، و باز گفت: «برخوان: قالوا إنْ یَسْرِقْ فقد سَرَقَ اخٌ له من قبلُ (۷۷/یوسف).» آنگاه گفت: «بارخدایا، من به جفا بیش از برادران یوسفم و تو به کرم بیش از یوسفی. با من آن کنی که او با برادران جافی کرد.»
و رسول (ص) گفت که موسی (ع) گفت، «بارخدایا! از بندگان تو کدام عزیزترند به نزدیک تو؟» گفت، «آن که عفو کند با توانایی». و گفت هرکه بر ظالم خویشتن دعای بد کرد، حق خویشتن باطل کرد و رسول (ص) چون مکه بستد، بر قریش دست یافت و با وی جفا بسیار کرده بودند و همی ترسیدند و دل از جان برگرفته بودند. رسول (ص) دست بر در کعبه نهاد و گفت، «خدای یکی است وی را شریک نیست. وعده خود راست کرد و بنده خود را نصرت داد و دشمنان خود را هزیمت کرد، چه همی بینید و چه همی گویید؟» گفتند، «چه گوییم؟ امروز دست دست توست.» گفت، «آن گویم که برادرم یوسف (ع) گفت چون بر برادرانش دست یافت و گفت «لا تثریب علیکم الیوم». همه را ایمن بکرد و گفت کسی را با شما کار نیست.