آلودهدامانی (قدیم): آلوده دامان بودن، آلوده دامن. زن سبکساری نبیند تا گرانسنگ است و پاک/ پاک را آسیبی از آلوده دامانی نبود. «پرویناعتصامی»
جملاتی از کاربرد کلمه آلوده دامانی
گرچه در آلوده دامانی مثل گشتیم لیک آب رحمت میرود در جوی استغفار ما
دیده گریان خود تا دیدهام دانستهام با همه آلوده دامانی نگاه پاک چیست
ترا دل مانده در قید تن از آلوده دامانی وگرنه دانه چون شد پاک با خرمن نمی سازد
ترا پاک آفرید ایزد، ز خود شرمت نمیآید که روزی پاک بودستی، کنون آلوده دامانی
مکن ز آلوده دامانی (سحاب) اندیشه تا داری هم از فیض سحاب لطف ایشان چشم احسانها
ز می تر دامنی وز بیخودی سازی گریبان چاک مگر گشتت گریبان چاک ازین آلوده دامانی؟
بکار زاهد و صوفی مباش از شرع و فقر ایمن نه در خشکی بود فضلی نه در آلوده دامانی
گفتم او مردی سایه پرست و زن باره است و خمخانه پوی و و می خواره چنان خودکامی سیاه نامه کی و کجا در خورد پرورش و سزای این خوان و خورش خواهد بود. دو انگشت خود را به نیروئی که گفتی دو میخ آهنین است به دو چشم من اندر کوفت، که چشمی که لغزش و آلوده دامانی بیند نه بی برگی و پریشانی کور خوشتر. سخت بترسیدم و از اندیشه بدبینی که پیشه بی هنرانست دیده و دل باز پرداختم، مرا نیز از این گفتار هراسی در دل افتاد. از سگالش چالش و تلواس مالش باز آمدم گردی که از رهگذار ولی محمد چشم روان خیره داشت و آئینه جان تیره از سامان سینه برخاست.
نه از پیوند هر آلوده دامانی بود باکش همین ترسد ز من آلوده گردد دامن پاکش
عکس خود را دید در می زاهد کوتاه بین تهمت آلوده دامانی به جام باده بست