شخل

معنی کلمه شخل در لغت نامه دهخدا

شخل. [ ش َ ] ( اِ ) شخول. شخیل. ( غیاث اللغات ). سروری در ذیل شخیل گوید: در فرهنگ به وزن بخل نیز به این معنی صفیر و بانگ آمده اما به خاطر میرسد که به وزن سجل اصح باشد. ( سروری ). صفیر و بانگ. فریاد و نعره. ( غیاث اللغات ). || صفیر. فریاد. بانگ و نعره. ( برهان ).
شخل. [ ش َ ] ( اِمص ) به ناخن کندن و به منقار گزیدن جانور گوشت را. ( غیاث اللغات ). به منقار گزیدن جانور گوشت را. ( برهان ).
شخل. [ ش َ ] ( ع ص ، اِ ) دوست. ( منتهی الارب ) ( از اقرب الموارد ). || کودک نوجوان که با تودوستی دارد. یا عام است عن الخلیل. ( منتهی الارب ).
شخل. [ش َ ] ( ع مص ) پالودن. چون پالودن شراب. ( منتهی الارب ). صاف کردن شراب. ( از اقرب الموارد ). || دوشیدن شترماده را. ( منتهی الارب ) ( از اقرب الموارد ).

معنی کلمه شخل در فرهنگ عمید

= شخول

معنی کلمه شخل در فرهنگ فارسی

۱ - بانگ فریاد . ۲ - سوت صفیر . ۳ - ناله . ۴ - پژمردگی افسردگی .
پالودن چون پالوده شراب صاف کردن شراب .

جملاتی از کاربرد کلمه شخل

با این حال به هنرمندانی در نیم قرن اخیر در زمینه شعر، نویسندگی، نمایش‌نامه‌نویسی و… نظیر صمد بهرنگی، قابل امام‌وردیف، نریمان حسن‌زاده، رستم ابراهیم‌بیگ‌اف، دده کاتیب، دخیل مراغه‌ای، رافق تقی، رامیز روشن، رحیم منزوی اردبیلی، سعید سلماسی، عارف اردبیلی، علی تبریزلی، کریمی مراغه‌ای، هاشم طرلان، نصرت کسمنلی، یحیی شیدا، یدالله مفتون امینی، ناصر منظوری، اسماعیل شخلی، علی ناظم، رحیم رازقی وند و… را می‌توان اشاره کرد.