معنی کلمه شخل در لغت نامه دهخدا
شخل. [ ش َ ] ( اِمص ) به ناخن کندن و به منقار گزیدن جانور گوشت را. ( غیاث اللغات ). به منقار گزیدن جانور گوشت را. ( برهان ).
شخل. [ ش َ ] ( ع ص ، اِ ) دوست. ( منتهی الارب ) ( از اقرب الموارد ). || کودک نوجوان که با تودوستی دارد. یا عام است عن الخلیل. ( منتهی الارب ).
شخل. [ش َ ] ( ع مص ) پالودن. چون پالودن شراب. ( منتهی الارب ). صاف کردن شراب. ( از اقرب الموارد ). || دوشیدن شترماده را. ( منتهی الارب ) ( از اقرب الموارد ).