اراقه

معنی کلمه اراقه در لغت نامه دهخدا

( اراقة ) اراقة. [ اِ ق َ ] ( ع مص ) اِراقت. ریختن. بریختن. ریختن مایع. ( تاج المصادر بیهقی ) ( زوزنی ). ریختن آب و آنچه به آن ماند. ( مؤید الفضلاء ). ریختن خون و آب و مانند آن. صَب . هِراقَة. اِهراق.
- اراقت دماء ؛ سفک دماء : به اراقت دماء و افاتت ذماء، باک نداشتی. ( ترجمه تاریخ یمینی ص 369 ).
|| بول کردن : قاآن درخیمه آمد و بر تخت نشست و کار جشن گرم شد، قاآن سبب اراقتی برخاست ، پای بر در خیمه نهاد. ( جهانگشای جوینی ). کلبلات بر سبیل اراقت بصحرا رفت. ( جهانگشای جوینی ). چون فریقین صف بیاراستند مروان الحمار به اراقت محتاج شد، فرودآمد که آبی بریزد. ( تاریخ گزیده ).

معنی کلمه اراقه در فرهنگ معین

(اِ قِ ) [ ع . اراقة ] نک اراقت .

جملاتی از کاربرد کلمه اراقه

فلان برده را که در پرده تست هم با تو بهتان مضاجعت ساخته و انگیز منازعت را با مهد علیا مراجعت کرده، مسکین جاریه اینک خرد و شکسته در بند است، و از هر گونه گزندش به اراقه خون خرسند، مصرع: