دلسردی

معنی کلمه دلسردی در لغت نامه دهخدا

دلسردی. [ دِ س َ ] ( حامص مرکب ) حالت دل سرد. دل سرد بودن. یأس. نومیدی. ناامیدی. آریغ. || بی شوقی. بی رغبتی. افسردگی. رجوع به دلسرد شود.

معنی کلمه دلسردی در فرهنگ عمید

۱. افسردگی.
۲. ناامیدی.

معنی کلمه دلسردی در فرهنگ فارسی

۱ - بی شوقی بی رغبتی افسردگی . ۲ - یاس نا امیدی .

جملاتی از کاربرد کلمه دلسردی

کیست زاهد که درین مجلس ازو باید گفت؟ هرکه گرمست نگوید سخن از دلسردی
بحران فکری غزالی تنها چند سال پس از آن اتفاق افتاد که رقبای سیاسی خواجه نظام‌الملک، با همکاری اسماعیلی‌ها (که غزالی به دستور خلیفه المستظهر بالله ردّیه‌ای علیه آن‌ها نوشته بود) نقشهٔ ترور خواجه نظام‌الملک را اجرا کردند و بدین ترتیب غزالی، پشتیبان خود را از دست داد. غزالی به بهانهٔ حج، از بغداد گریخت و تدریس را رها کرد. یکی از مهم‌ترین رخدادهایی که باعث دلسردی غزالی شد، فساد گسترده در حلقهٔ اساتید مدرسه بود که در پی بحران سیاسی به سلطنت رسیدن رکن‌الدین برکیارق نوجوان در ۴۸۶ قمری، برای غزالی آشکار شد.
حرص از دلسردی من روی پنهان کرده است در زمستان مور در زیرزمین پنهان بود
ز دلسردی است با آبت سر و کار من از دل گرمیم آتش پرستار
سرگرمی سودای هوی و هوسم سوخت دلسردی ازین آتش ظلمت اثرم ده
بهر بی‌دردی و دلسردی و بی‌حسی خلق هست هریک را خاصیت صد من کافور
تو از دلسردی و افسرده جانی کنی دایم در آتش زندگانی
ماه من با همه بی مهری و دلسردی تو نبود گرم چو بازار تو بازار دگر
باعث دلسردی دلبستگان رنگ و بوی دست خالی رفتن شبنم ازین گلشن بس است
بتدریج که کودک بزرگ شده و دامنه مکالمات وسیع تر می‌شود به واسطه رفتارهای خاص و فشارهایی معمولاً از سوی همسالان، والدین و معلمان متوجه کودک می‌شود، که کودک به‌طور قابل توجهی با تعجب و گاه همراه با دلسردی نسبت به چگونگی اختلالات گویایی خود عکس‌العمل نشان می‌دهد. مثلاً به محض اینکه برخی از اعضای فامیل و نزدیکان و اطرافیان کودک متوجه می‌شوند که او لکنت دارد، رفتارها و واکنش‌های مختلفی نشان می‌دهند. وی این واکنش‌ها را درک کرده و بالطبع عدم اطمینان و تنش عضلانی او بیشتر می‌شود.
بود دلسردیی لازم کمال عشقبازی را که عاشق تا به کام دل نسوزد وا نمی سوزد