معنی کلمه تقي در لغت نامه دهخدا
از تقی دین طلب ز رعنا لاف
از صدف دُر طلب ز آهو ناف.سنایی.قصدآن کرده بود که ذیل عفاف و جیب صلاح و نفس تقی و عرض نقی این بنده را... به لوث خبث و فجور خود ملطخ گرداند. ( سندبادنامه ص 77 ).
تقی. [ ت ُ قا ] ( ع مص ) پرهیز کردن. ( منتهی الارب ). پرهیزکاری. ( دهار ) ( مهذب الاسماء ). تقاء. ( ناظم الاطباء ). || ( اِ ) پرهیز. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ) :
به سخا و به هدی و به بها و به تقی ، خوش
از خداوند سوی خلق جهانند و مشارند.ناصرخسرو.چون خرد افسر و تقی شد گاه
خواندت جبرئیل شاهنشاه.سنائی.نهی بر اهل تقی تبغیض شد
لیک بر اهل هوا تحریض شد.مولوی.
تقی. [ ت َ ] ( اِخ ) نام حضرت رسالت پناه صلی اﷲ علیه و اله و سلم. ( آنندراج ). رجوع به محمد شود.
تقی. [ ت َ ] ( اِخ ) لقب امام ثانی حسن بن علی المرتضی. رجوع به حبیب السیر چ خیام ج 2 ص 21 شود.
تقی. [ ت َ ] ( اِخ ) لقب امام محمدبن علی بن موسی الرضا،امام نهم شیعه اثناعشریه است. رجوع به جواد شود.
تقی. [ ت َ ] ( اِخ ) میرزا تقی خان امیرکبیر. رجوع به امیرکبیر شود.
تقی. [ ت َ ] ( اِخ ) میرزا... از شعرای دوره ٔصفویه و معاصر شاه سلیمان است و این بیت از اوست :
در فضای تنگ دل راحت نمیگیرد قرار
گویی آبادانئی نزدیک این ویرانه نیست.( از قاموس الاعلام ترکی ).
تقی. [ ت َ ] ( اِخ ) ( میرزا... )علی آبادی. صاحب دیوان انشاء فتحعلی شاه قاجار است. وی متخلص به «صاحب » بود. رجوع به مجمح الفصحاء در ذکر شعرای معاصر مؤلف و سبک شناسی بهار ج 3 ص 334 شود.
تقی. [ ت َ ] ( اِخ ) دهی است از بخش شیب آب شهرستان زابل که 398 تن سکنه دارد. ( از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 8 ).