بریشم زن

معنی کلمه بریشم زن در لغت نامه دهخدا

بریشم زن. [ ب َ ش َزَ ] ( نف مرکب ) بریشم زننده. ابریشم زن. سازنده. چنگ زن. نوازنده. مطرب. نوازنده ذوات الاوتار :
شده از غیرتش بریشم تن
زَهره زُهره بریشم زن.سنائی.عددْش گرچه شود زهره بریشم زن
چو کرم پیله هم اندر حصار خواهد بود.مجیر بیلقانی.حلقه ابریشم اینک ماه نو
لحن آن ماه بریشم زن کجاست ؟خاقانی.گر حور بریشم زن خفته ست چو کرم قز
از بانگ قنینه ش کن بیدار بصبح اندر.خاقانی.بریشم زن نواها برکشیده
بریشم پوش پیراهن دریده.نظامی.بریشم زن ره عشاق میزد
سرورش بر دل عشاق میزد.میرخسرو.و رجوع به ابریشم زن شود.

معنی کلمه بریشم زن در فرهنگ معین

( ~. زَ ) (ص فا. ) نوازندة ابریشم .

معنی کلمه بریشم زن در فرهنگ عمید

= ابریشم: بریشم زن نواها برکشیده / بریشم پوش پیراهن دریده (نظامی۲: ۳۴۲ ).

معنی کلمه بریشم زن در فرهنگ فارسی

( اسم ) نوازند. ابریشم

معنی کلمه بریشم زن در ویکی واژه

نوازندة ابریشم.

جملاتی از کاربرد کلمه بریشم زن

یکی کارگاه بریشم تند یکی کاروان بریشم زند
عدوش گرچه شود زهره بریشم زن چو کرم پیله هم اندر حصار خواهد بود
گر حور بریشم زن خفته است چو کرم قز از بانگ قنینه‌اش کن بیدار به صبح اندر
حلقهٔ ابریشم آنک ماه نو لحن آن ماه بریشم زن کجاست؟