معنی کلمه بریشم زن در لغت نامه دهخدا
شده از غیرتش بریشم تن
زَهره زُهره بریشم زن.سنائی.عددْش گرچه شود زهره بریشم زن
چو کرم پیله هم اندر حصار خواهد بود.مجیر بیلقانی.حلقه ابریشم اینک ماه نو
لحن آن ماه بریشم زن کجاست ؟خاقانی.گر حور بریشم زن خفته ست چو کرم قز
از بانگ قنینه ش کن بیدار بصبح اندر.خاقانی.بریشم زن نواها برکشیده
بریشم پوش پیراهن دریده.نظامی.بریشم زن ره عشاق میزد
سرورش بر دل عشاق میزد.میرخسرو.و رجوع به ابریشم زن شود.