دیرانی. [ دَ / دِ ] ( ع ص نسبی ) منسوب به دیر. ساکن دیر. ( تاج العروس ). صاحب دیر. ( منتهی الارب ). خداوند دیر. ( مهذب الاسماء ). راهب. دیرنشین. ( یادداشت مؤلف ) : ملک بودلف شهریار زمین جهاندار دیرانی پاکدین.اسدی.ز کس یاد این گنج بر دل میار جز از شاه دیرانی شهریار.اسدی.
معنی کلمه دیرانی در فرهنگ معین
(دَ ) [ ع . ] (ص نسب . ) ۱ - منسوب به دیر. ۲ - دیرنشین .
معنی کلمه دیرانی در فرهنگ عمید
۱. صاحب دیر. ۲. دیرنشین: گفت کای کهنه پیر دیرانی / چیست این کسوت مسلمانی (جامی۱: ۲۹۱ ).
معنی کلمه دیرانی در فرهنگ فارسی
دیر، صاحب دیر، دیرنشین ( صفت ) ۱ - منسوب به دیر . ۲ - دیر نشین .
معنی کلمه دیرانی در ویکی واژه
منسوب به دیر. دیرنشین.
جملاتی از کاربرد کلمه دیرانی
قمری مطوق را راهبی مسلسل دان میزند همی ناقوس چون کشیش دیرانی
ابراهیم بن خلیل نجار (۱۸۲۲–۱۸۶۴م) پزشک لبنانی بود. خاستگاهش جزیره کرس بود، پدربزرگش یوسف نجار همران ناپلئون اول به عکا کوچید، به شغل نجّاری میپرداخت. ابراهیم در دیر القمر زاده شد؛ از این به دیرانی نیز شهرت گرفت. پزشکی را در مدرسهٔ قصر العینی قاهره آموخت. سپس به عنوان پزشک نظامی در بیروت منصوب شد. مصباح الساری و نزهة القاری، هدیة الأحباب و هدایة الطلاب، الهواء الأصفر و الروضة البهیة فی الحوادث الشرقیة از آثار اوست.
ابودلف شاه نخجوان از حاکمان خوشنام در ادب فارسی است. او ممدوح قطران تبریزی است. اسدی توسی گرشاسپنامه را به فرمان او و به نام او سرودهاست. اسدی او را با نامهای «تازی» و «شیبانی» میخواند. اما «دیرانی» و «از تخمهٔ پیغمبر» نیز نامیده شدهاست.
گفت کای کهنه پیر دیرانی چیست این کسوت مسلمانی
ملتسر نخستین بار این کلام قصار را بیان داشت: «سرمایهداری عاری از ناکامی همانند دینِ عاری گناه است. اینگونه ممکن نیست». به این معنی که، محافظت از شرکتها در مقابل ناکامی «فرایند پویا که سهامداران را برای زیانها حسابده میسازد و مدیرانی که مرتکب اشتباه میشوند را تنبیه مینماید، از بین میبرد».