آزادمرد

معنی کلمه آزادمرد در لغت نامه دهخدا

( آزادمرد ) آزادمرد. [م َ ] ( ص مرکب ) آزاده. حرّ. ( دهار ). جوانمرد. اصیل. نجیب. صاحب نسب بلند. شریف. کریم. نبیل :
همه پهلوانان آزادمرد
بر او خواندند آفرینها بدرد.فردوسی.بیامد سبک مرد افسون پژوه...
بنزد سه دانا و آزادمرد.فردوسی.پدرْت آن جهاندار آزادمرد
شنیدی که با روم و قیصر چه کرد.فردوسی.خروشی برآمد ز ایران بدرد
از آن شهریاران آزادمرد.فردوسی.یکی دشت با دیدگان ْ پر ز خون
که تا او [ سیاوش ] کی آید ز آتش برون
ز آتش برون آمد آزادمرد
لبان پر ز خنده برخ همچو ورد.فردوسی.بهر نیک و بد شاه آزادمرد
بفرزند بر، نازده باد سرد
همی پروریدش بناز و برنج...فردوسی.بگفتند کای شاه آزادمرد
بگرد بلا تا توانی مگرد.فردوسی.سوم منزل آن شاه آزادمرد [ فریدون ]
لب دجله و شهر بغداد کرد.فردوسی.وز آن پس بشد روشنک پر ز درد
چنین گفت کای شاه آزادمرد...فردوسی.چنین گفت کای شاه آزادمرد
نگه کن که فرزند با من چه کرد.فردوسی.بشد موبد و برگرفتش ز گرد
ببردش بر شاه آزادمرد.فردوسی.میازار کس را که آزادمرد
سر اندرنیارد به آزار مرد.فردوسی.ندیده ست کس ترک آزادمرد
چه گویم کنون روز ننگ و نبرد؟فردوسی.چنین گفت کای شاه آزاد مرد
چگونه ست کارت بدشت نبرد؟فردوسی.و محمدبن هرمز... اندر مظالم شدو گفت بسیستان رسم نیست که مال زیادت خواهند و لشکری بلشکرجای باشد که مردمان را زنان و دختران باشد. مردم بیگانه بمنزل و سرای آزادمردان واجب نکند. ( تاریخ سیستان ). جدّان من همه جهان بگرفتند هرجا که بسرای آزادمردان رسیدند همان کردند. ( تاریخ سیستان ). گفت ای آزادمردان چون روز شود خصمی سخت شوخ و گربز پیش خواهد آمد. ( تاریخ بیهقی ). پس گفت [ عبداﷲ زبیر ] هان ای آزادمردان حمله برید. ( تاریخ بیهقی ). و من [ عبدالرحمن ] و این آزادمرد با ایشان میرفتیم تا پای قلعت ، قلعه ای دیدم سخت بلند. ( تاریخ بیهقی ). فضل [ برمکی ] املاء همی کرد و سخن نرم همی گفت ، یکی سخن بگفت دبیر نشنید... از وی بازخواست... دیگربار گفت دبیر هم نشنید آن سخن دیگربار خواست فضل... گفت چند بار پرسی ای نبطی ؟ گفت آزادمردان چنین گویند! و این داشتم بتو که این شنوم ! ( تاریخ برامکه ).

معنی کلمه آزادمرد در فرهنگ معین

( آزادمرد ) (مَ )(ص مر. )۱ - جوانمرد. ۲ - اصیل ، نجیب . ۳ - ایرانی .

معنی کلمه آزادمرد در فرهنگ عمید

( آزادمرد ) ۱. آزاده، جوانمرد: بمرد از تهیدستی آزادمرد / ز پهلوی مسکین شکم پر نکرد (سعدی۱: ۵۱ ).
۲. اصیل، نجیب.
۳. ایرانی: به گیتی مرا نیست کس هم نبرد / ز رومی و توری و آزادمرد (فردوسی: ۵/۳۰۲ ).

معنی کلمه آزادمرد در فرهنگ فارسی

( آزادمرد ) ( صفت ) ۱ - جوانمرد حر. ۲ - اصیل نجیب . ۳ - ایرانی : بگیتی نداند کسی هم نبرد . زرومی و توری و آزادمرد. ( فردوسی )
( آزاد مرد ) آزاده حر

معنی کلمه آزادمرد در ویکی واژه

آزاده، جوانمرد، اصیل، نجیب. ایرانی. این آزادمرد در هوای ما بسیار بلاها دیده است. «بیهقی»

جملاتی از کاربرد کلمه آزادمرد

کلمه «بربر» به معنی غیر یونانی،[نیازمند منبع] در میان یونانیان به طور کلی برای نشان دادن کسانی به کار می‌رفته که از سرزمین هلاس (یونان) برنخاسته و آن را نمی‌شناسند، در زیر آسمان آن چشم به دنیا نگشوده‌اند و به زبان آن سخن نمی‌گویند. تا جایی که آنها حتی به پارسیان هم که برایشان بیگانه بودند بربر می‌گفتند. این قوم از دوران کهن خود را آمازیغ یا آمازیغِن به معنای آزادمردان می‌نامیدند و در نزد مصریان باستان نیز به همین نام شناخته شده بودند.
هم نیچه و هم کامو جهان و بیدادگری موجود را نمی‌پذیرند زیرا چنین وضعیتی نفی انسانیت می‌باشد. هر دو آنان معترض هستند و هر کدام به خاطر آدمی راه عصیان و شورش را برمی‌گزینند. (با وجود اتفاق نظرها بین کامو و نیچه، نمی‌توان در همه موارد کامو را فیلسوفی نیچه ای دانست) کامو و نیچه «عصیانگر» امیدی به انقلاب اجتماعی - سیاسی ندارند زیرا از منظر آن‌ها فرد آگاه و آزادمرد نه تنها «زمانه» و حکومت را، بلکه کل آفرینش را زیر سؤال می‌برد. چند روز بعد از دریافت نوبل ادبیات، کامو در مصاحبه ای به خبرنگار گفت: «من تفکر مسیحی دارم، اما ذات من کافر است».
سپاهی که شان تاختن پیشه بود وز آزادمردی کم‌اندیشه بود
پی اغوای چند کودن عام داد آزادمرد را دشنام
آزادوار به معنای «خوی و خصلت آزادان» و «همچون آزادمردان» ذکر شده‌است.
چنانچون گمانم هم از آب سرد ببخشای ای مرد آزادمرد
به خدمت بنده از آزادمردان زود می‌گردد ایاز از حسن خدمت عاقبت محمود می‌گردد
«ظهور جمعیت انجمن سعادت جنبش را بیش از پیش دلگرم کرد. این انجمن تنها واسطه ارتباط میان استانبول و تهران و آزادی‌خواهان نجف بود. این انجمن، اندیشه مشروطه را بسط داد و این اندیشه را به آزادی‌خواهان عالم و جویندگان رسانید و آزادمردان را نیرو بخشید. شیخ اسدالله مامقانی نماینده آزادی‌خواهان نجف در این انجمن بود. وی وقتی برای تحصیل حقوق به استانبول رفت، به این انجمن پیوست.»
برای آزادمردی که در تمام سال‌های سخت زندانی بودنش لحظه‌ای از تلاش برای رسیدن مردم ایران به دموکراسی دست برنداشته، همواره جنگیده و هزینه‌های بسیار متحمل شده‌است، اگر امید به چشم‌اندازی روشن برای فردای ایران ماست از مقاومت امثال اوست که حتی در روزهای سرد و تاریک زندان همیشه پیام آزادی سرداده و نویدبخش رهایی مردمی بوده‌اند که دهه‌هاست تحت سرکوب، ستم و شکنجه‌اند. برای سربلندی ایران، کسری نوری و دیگر زندانیان سیاسی باید آزاد شوند.کیوان صمیمی، نرگس محمدی، عالیه مطلب‌زاده، لیلا حسین‌زاده، سعید شیرزاد، هستی امیری، آرش گنجی، محمد حبیبی، آتنا دائمی، باربد گلشیری، اسماعیل بخشی و پرستو فروهر
کز ایران چو دستان آزادمرد بیایند و جویند با وی نبرد
پس خوان همی‌رفت زروان چو گرد چنین گفت با شاه آزادمرد
خودفروشان دیگر و آزادمردان دیگرند نیست چشم خونبها از تیغ قاتل عشق را
از چه واجب شد بگو آخر بر این آزادمرد اینکه می‌خواهی ازو وانگه بدین مستکبری
بر آزادمرد لیک درشت تیغی از ناسزاگرفته به مشت
پدرت آن جهاندار آزادمرد شنیدی که با روم و قیصر چه کرد